حجاب و عفاف

این وبلاگ جهت ترویج حجاب و عفاف و تقویت آن راه اندازی شده است.

حجاب و عفاف

این وبلاگ جهت ترویج حجاب و عفاف و تقویت آن راه اندازی شده است.

حــریـم عفـاف

سالگشت هفده‏شهریور سال 1357 فرامی‏رسد، روزی از ایام اللّه که باید آن را زنده نگهداریم و به نسلهای آینده تسلیم کنیم.1 همؤ ایام متعلّق به خداست؛ ولی بعضی از آنها به دلیل خصوصیاتشان ـ به‏طور مشخص‏ـ یوم اللّه می‏شوند تا چراغ راه آیندگان شوند؛ شاید به همین علت است که خداوند به حضرت موسی ـ علیه‏السلام ـ می‏فرماید: و ذکّرهم بایام اللّه. تذکّر به این ایام انسان ساز است؛ زیرا ویژگیهایش آموزنده، و موجب بیداری خفتگان، در تاریخ است. فتح مکه توسط پیامبر ـ صلی‏اللّه علیه و آله ـ یوم‏اللّه است؛ زیرا آن روز، یوم قدرت نمایی خدا بود، یتیمی که توان زندگی در وطن خویش را نداشت، بر صاحبان زر و زور سیطره یافت.2 روزهایی که ملتها بر اثر حوادث آن روز متنبه و بیدار می‏شوند نیز یوم‏اللّه است و هفده شهریور از این ایام است.
آن روزها واژه‏ها و الفاظ تغییر معنا داده بودند، طاغوت در لباس حق جلوه کرده و حق باطل شده بود. ایادی شیطان ماموریت داشتند تا این کلام قرآن را که می‏فرماید: "فَازَلّهُما الشیطان عنها" 3ـ پس شیطان آنان را لغزانید ـ به خوبی انجام دهند. گسترش مراکز فساد و فحشا و ترویج آن به نام تجدد و تمدن، توحش را به ارمغان آورد و سرگرم شدن به مکاید پر زرق و برق شیطان، نشاط و شادابی را به افسردگی و اعتیاد مبدل نمود. اشتغال فکری در به کارگیری شیوه‏های ارضای تمناها، فساد اندیشه‏ها، یعنی خودباختگی و غربزدگی را دربرداشت. غربزده کسی است که هویت خود را از دست داده و به تقلید کورکورانه پرداخته است. در چنین عصری نسلی زنده و بیدار به پاخاست. آنان به زیباییها و زیورهای فریبنده"لا" گفتند تا نَفْسِ خویش را از بند تعینات و حجابها برهانند؛ زیرا "اِنّ النّفس لامارة بالسّوء".4
از هستی خویش گذر باید کرد
زین دیو لعین صرف نظر باید کرد
گرطالب دیدار رخ محبوبی
از منزل بیگانه سفر باید کرد5
شقایقهای سرخ، خویشتن را پیراسته و به نوراللّه آراسته شدند. عروج به حریم کبریا و صعود به جوار دوست و ورود به ضیافت‏اللّه را با قدم اختیار طی کرده و با خون خویش کویر سوزان عصر ستمشاهی را آبیاری نمودند.
من در هوای دوست گذشتم زجان خویش
دل از وطن بُریدم و، از خاندان خویش6
جمعه سیاه سرآغاز افول تاریکی کفر، ظلمت و تیرگی نفوس، طلوع انوار دین محمدی و شکوفایی گلهای اسلام شد. اینک در سالروز شهادت جوانان به تشریح یکی از فضایل اخلاقی یعنی عفاف ـ که یکی از انگیزه‏های قیام آنان بود ـ می‏پردازم. پیش از ورود به بحث لازم است توضیح مختصری دربارؤ فطرت داده شود زیرا عفت امری فطری است. خداوند در قرآن کریم می‏فرماید: "فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت اللّه التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون" 7روی خود را همچنان به سوی آیین اسلام بدار، در حالی که در آن استواری به همان سرشت خدا که مردم را بر آن پدید آورد. در آفرینش خداوند هیچ دگرگونی نیست. دین راست اینست، اما بیشتر مردم نمی‏دانند.
منظور از "فطرت اللّه" حالت و هیاتی است که خداوند خلق را بر آن قرار داده و از لوازم وجود و از چیزهایی است که در اصل خلقت قرار داده شده است،8 بنابراین احکام فطرت از لوازم وجود و خلقت است و بنا بر نظر قرآن چیزی آن را تغییر نمی‏دهد، "لاتبدیل لخلق اللّه". در امور فطری هیچگونه اختلافی نیست و از آغاز عالم تا آخر، همه در آن متفقند، یعنی هرکس به هرچه توجه کند و دنبال آن برود، چه در علوم و فضایل و معارف و امثال آن ، چه در شهوات و هواهای نفسانی و توجه به هرچیز و هرکس از قبیل بتها و محبوبهای دنیوی و اخروی، چه علاقه به خانواده و قبیله، همه عین توجه به واحد کامل مطلق است، ولیکن مردم غافلند. احکام فطرت از بدیهی‏ترین چیزهاست و هر انسانی بالفطره عاشق کمال و متنفر از نقص است، پس لوازم آن نیز از ضروریات است. امام خمینی، احکام فطرت و لوازم آن را موارد ذیل بیان می‏کند: اصل وجود مبدا، توحید، معاد، نبوت، وجود ملائک و روحانیان، انزال کتب و اعلام طرق هدایت و تنفر از عیب و نقص9 و ایمان به این موارد، دین حق است برای تمام ابنای بشر.10
عشق به کمال از اموری است که همه مشتاق آنند اگرچه در انتخاب معشوق اختلاف دارند. هرکس کعبه آمال خود را چیزی یافته، حب به آن موجب می‏شود آن را کمال دانسته و دل و جان را به آن متوجه نماید؛ اهل علم، کمال را در علم می‏جوید و به هر مرحله‏ای از علم که نایل می‏شود. قانع نمی‏شود و مراتب بالاتری را جستجو می‏کند؛ تاجران، معشوق را در پول و دارایی می‏یابند و به تحصیل آن اشتیاق دارند؛ اهل قدرت در بسط ملک و سلطه بر دیگران می‏کوشند و به دنبال قدرتهای بالاتر می‏گردند و زیباپرستان رخسار دلفریب را می‏جویند، اما هیچکدام با رسیدن به مطلوب قانع نمی‏شوند زیرا این امور همه محدودند و انسان بالفطره از محدودیت متنفر و در جستجوی مراتب بالاتر است؛ بنابراین، قلب به دنبال کمالی است که نقص ندارد، عاشق جمالی است که عیب ندارد، علمی که جهل ندارد، قدرتی که عجز ندارد و حیاتی که موت ندارد؛ پس انسان، محبوب را کمال مطلق می‏داند و لازمؤ چنین عشقی، وجود معشوقی کامل محض، یعنی همان ذات مقدس الهی است، به همین دلیل قرآن می فرماید :"افی اللّه شک فاطرالسموات والارض".11
غیر از در دوست در جهان کی یابی؟
جز او به زمین و آسمان کی یابی؟
او نور زمین و آسمانها باشد
قرآن گوید، چنان نشان کی یابی؟12
انسان مولود عالم طبیعت است و از بدو تولد با حب دنیا رشد می‏کند و تربیت می‏شود، هرچه بزرگتر می‏شود بیشتر به محدودیت و احاطه احکام طبیعت پی‏می‏برد. هرچه انسان به دنیا و زخارفش تعلق بیشتر داشته باشد، تاثیر آن بر قلبش بیشتر است و تمام خطاها و گرفتاری انسان برای همین محبت و علاقه است. شاید در آیات "لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم، ثم رددناه اسفل سافلین"13 ، نیز اشاره به این باشد که "احسن تقویم" همان فطرت براساس کمال مطلق و جمال تام و "اسفل‏سافلین" نیز حجابهای طبیعت است14، پس تا حجابها و ظلمات بر نفس غالب باشد، انسان نمی‏تواند به سوی کمال مطلق حرکت کند. علل حجابهای طبیعت را می‏توان در سه قوؤ ذیل جستجو نمود:
1 ـ قوؤ شیطنت که فروع آن عجب، کبر، طلب ریاست، خدعه، مکر، نفاق و ... است؛
2 ـ قوه غضب که فروع آن خودسری، تجبّر، افتخار، قتل، سرکشی و ... است؛
3 ـ قوه شهوت که فروع آن شره، حرص، بخل و امثال آن است.15
لذات نفسانی ناشی از این قوا موجب دلبستگی به دنیا و دوری از حق و حقیقت می‏گردد، با هر لذتی نفس اماره، لذت بیشتری می‏طلبد و قوای مخصوص را برای تحصیل آن ترغیب می‏کند، در نتیجه حجابهای ظلمانی برای انسان پدید می‏آید که روی قلب و روح کشیده می‏شود و فطرت طالب کمال مطلق را به حضیض نقص می‏کشاند و این بالاترین خسران است، "والعصر، انّ الانسان لفی خسر".16
یکی از قوای عامل سعادت یا شقاوت انسان، قوه شهویه است که به نفس بهیمی نیز تعبیر می‏شود و برای آن سه حالت تعریف شده است.
1 ـ شره: عبارت است از سرخود کردن شهوت و به اطلاق واگذاشتن نفس بهیمی که زیاده‏روی نماید و در هر موقع و با هر چیز لذت‏جویی کند.
2 ـخمود: عبارت است از بازداشتن قوؤ شهوت از حد اعتدال و مقدار لازم و مهمل گذاشتن این قوه.
3 ـ عفت: عبارت است از بیرون آمدن این قوه از حالت افراط و تفریط و تصرف و خدعه شیطان و درآمدن تحت تصرف عمال الهی که در نتیجه حالت سکینه و طمانینه حاصل و ملکه اعتدال و میانه‏روی پیدا می‏شود.17
اصول خلق نیک آمد عدالت
پس از وی حکمت و عفت شجاعت
به عفت شهوت خود کرده مستور
شره همچون خمود از وی شده دور18
اهمیت عفاف و شناخت آن به درک جایگاه قوؤ شهوت بستگی تام دارد، زیرا قوؤ شهوت، مشترک در حیوان و انسان و برای حفظ شخص و بقای او در عالم طبیعت و حفظ نوع اوست؛ به شرط اینکه از حد اعتدال خارج نشود، در غیر این صورت شرافت انسانی به باد فنا می‏رود و فجایع و فضایحی به بار می‏آورد که آمار و ارقام موجود آن در عصر حاضر می‏تواند موضوع یک تحقیق باشد. قوؤ شهوت، مبدا شهوات و جلب منافع و مستلذات در ماکل و مشرب و منکح است.19 این قوه که می‏توان آن را قوؤ جذب تحریکات نام نهاد، اگر انسانی را اسیر کند. او فرمانبر نفس‏امّاره می‏شود و اوامر آن را با کمال خضوع اطاعت می‏کند، در پیشگاه آنها عبد خاضع و بندؤ مطیع است تا جایی که آنها را جایگزین بندگی خدا می‏کند، خاضعِ اهل دنیا می‏شود و برای به دست آوردن تمایلات نفسانی به هر نوع ذلت و مفاسد دنیوی تن می‏دهد و برای رسیدن به مطلوب از هر نوع ذلّت و خواری مانند تملّق‏گویی، منّت‏کشی و خضوع در پیشگاه مخلوقات کوتاهی نمی‏کند. با افزایش شهوات و خروج از مسیر عدالت سلطه شیطان بر نفس بیشتر می‏شود تا جایی که دیگر نمی‏تواند از آن سرپیچی کند و در نتیجه گناهان کوچک به گناهان بزرگ و دشمنی و بغض با حق و حق‏جویان تبدیل می‏شود و این هولناکترین و خطرناکترین مراحل سیر آدم است، زیرا اعمال خیر و شر در عالم غیب و ملکوت دارای صورت غیبیه ملکوتیه است که به آن بهشت اعمال و جهنم اعمال گویند.20 قرآن در این مورد می‏فرماید: " یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً و ما عملت من سوءٍ تودّ لو انّ بینها و بینه امداً بعیداً " 21 ـ روزی که هرکس کارهای نیک و بدی را که انجام داده، حاضر یابد و دوست دارد بین او و کارهای بدش فاصله‏ای دور باشد ـ بنابراین شهوت و بهیمیت بر باطن اسیران در بند زنجیرهای شهوات و هواهای نفسانی، غلبه می‏کند و موجب سلطه حکمی از احکام بهیمیت بر او می‏شود؛ به‏طور مثال اگر حکم مملکت باطن آنها حکم یکی از بهائم را پیدا کند، صورت ملکوتی او به شکل همان بهیمه است.22پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ می‏فرماید، بعضی مردم در روز قیامت با صورتهایی محشور می‏شوند که پیش آنها صورتهای میمونها و انترها نیکوتر است.23 علاوه بر صورتهای غیبی، اعمال در قلب نیز آثاری دارد که به آن نقطه "بیضأ" و نقطه "سودأ" 24گویند. اعمال سیئه در قلب کدورتی به وجود می‏آورد به حدی که قلب فانی در دنیا و طبیعت می‏شود؛ انسان به واسطؤ این صفات توجه به عالم مادی می‏کند و به دنبال لذات نفسانی و شهوات جسمانی می‏رود، در نتیجه تمام صفات ذمیمه که خاص حیوانات است در او ظاهر می‏گردد و روح انسان را گرفتار و اسیر خود می‏کند و نمی‏گذارد که آدمی از زندان تن آزاد شود و به عالم معنی و روحانی سیر نماید و به مبدا اصلی خود رجوع نماید. اگر شهوت یعنی صفات مشترک انسان و حیوان به حالت تعدیل درنیاید و انسان در طریق آن حرکت نماید، انسان در بند شهوات از افق حیوانی خارج نشده بلکه به مراتب از حیوان نیز جلو می‏افتد زیرا قوای موجودات دیگر محدود ولی شهوت حیوانی او آخر ندارد، در این مرتبه او از حیوان و چهارپایان بدتر و پست‏تر می‏شود "اولئک کالانعام بل هم اضل".25
غضب گشت اندر او پیدا و شهوت
و از ایشان خاست حرص و بخل و نخوت
به فعل آمد صفت‏های ذمیمه
بَتَر شد از دد و دیو و بهیمه26
لذات ناشی از این صفات موجب علاقه و تعلقات روزافزون در فرد یا شخص می‏گردد و با افزایش علاقه، تاثر قلب بیشتر می‏شود و به آن تعلق پیدا می‏کند و این محبت سرمنشا افزونی خطاها و معاصی می‏شود. قرآن می‏فرماید: "کلاّ بل تحبون العاجلة."27 عشق بهیمی عقل را در خدمت شهوت درمی‏آورد در حالی که خداوند عقل را آفریده تا مُطاع باشد نه خدمتگزار. این بیماری مخصوص دلهایی است که از محبت خدا و همت‏های عالی بی‏نصیب است.
افسوس که عمر در بطالت بگذشت
با بار گُنه بدون طاعت بگذشت
فردا که به صحنؤ مجازات روم
گویند که هنگام ندامت بگذشت28
پس مقام عفت در فرهنگ اسلامی با اهمیت و دارای فضیلت است؛ همواره مورد توجه معصومان بزرگوار ما بوده تا آنجا که حضرت علی ـ علیه‏السلام ـ آن را افضل عبادتها دانسته است. عفت یعنی تعدیل و تهذیب قوؤ شهویه. با خروج از اسارت نفس و شهوات و زدودن زنگار از روح و قلب، کمال انسانی حاصل می‏شود. انسان شرافتمند و با عزت‏نفس مقایسه می‏کند که آیا ذلت و منت در برابر مخلوق فقیر که نه ارادؤ او کارساز است و نه قدرت او، سزاوار است یا اطاعت از خالقی غنی و مطلق که بندگی او گوهر گرانبهایی است که باطن آن آزادی و ربوبیت است.29 عبودیت حق و توجه به او چنان حالتی در قلب و روح ایجاد می‏کند که جز بندگی خدا، از هیچکس و هیچ‏چیز اطاعت نمی‏کند و اگر روزگار او را تحت سلطه و قدرت کسی قرار دهد، قلب او به لرزه نمی‏افتد و استقلال و حُریّتش را از دست نمی‏دهد، چنانچه حضرت یوسف چنین بود. دل یوسف لایزال و دم به دم مجذوب رفتار جمیل پروردگارش می‏شد، قلبش در محبت الهی غرق می‏گردید، برای یک لحظه از یاد او غافل نمی‏شد، خود را تحت ولایت خدا می‏دید و ایمان داشت رفتار جمیل خدا به خیر او تمام می‏شود؛ این حقیقت او را در مقابل درخواست پر از مکر و کید زلیخا که کوه را از جای می‏کند و سنگ سخت را آب می‏کرد، نلرزاند و به خدا پناه برد و فرمود، "معاذاللّه".30 داستان حضرت یوسف در حقیقت تصویر عینی نزاع میان حب الهی و عشق حیوانی است. حضرت یوسف با ملکه عفاف، حب الهی را برگزید.
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت31
در سوره مریم سرگذشت کسانی نقل می‏شود که یا به دنبال شهوات رفتند و دچار لغزشهایی شدند که سرانجام آنان کفر و شرک و در نتیجه نکبت و عذاب الهی شد و یا دل از شهوات نفس برکندند و خاضع و خاشع در برابر پروردگارشان شدند و این موهبت و کرامت نجات آنان را در برداشت؛ از جمله حضرت مریم.32 اخلاص، عبادت و کرامت او زبانزد عام و خاص بود و خود را از هر چیزی پوشیده می‏داشت تا قلبش برای اعتکاف و عبادت فارغ‏تر باشد، "فاتّخذت من دونهم حجاباً."33 کودک او ـ حضرت عیسی ـ آیت خدا و رحمتی برای مریم شد و از عفت مادرش دفاع کرد.
در تاریخ از اهتمام حضرت زهرا ـ سلام‏اللّه علیها ـ در حفظ عفت زیاد نقل می‏شود، به طوری که بعضی از بزرگان تاویل "لیله مبارکه" در سوره دخان را به وجود مقدس ایشان نسبت می‏دهند، چنانچه لیل نسبت به نهار مستور است، ایشان نیز در مقام ستر و عفاف مثل لیل مستور است.34 ارزش و اهمیت این فضیلت اخلاقی در دخت پیامبر(ص) باعث می‏شد که بارها فرموده بودند: فاطمه پاره‏تن من است.35
در روایت است که با ارج‏ترین نوع طاعت و بندگی، نگهداری شکم و دامن از محرّمات الهی است،36 بنابراین کسب عفت و ملکه ساختن آن می‏تواند انسان را به کمال برساند کسب فضایل اخلاقی و تهذیب‏نفس جز با التزام به انجام موازین شرعی و اجرای مقررات الهی امکان‏پذیر نیست اگرچه بیرون آمدن از دینِ عادتی برای رسیدن به حقیقت مطلوب ضروری است؛ آدمی هرگز از التزام به شریعت بی‏نیاز نمی‏گردد. قانون عقل و شرع از عصیان و طغیان نفس انسان جلوگیری می‏کند.
ز شرع ار یک دقیقه ماند مهمل
شوی در هر دو کون از دین معطل37
انجام تکالیف الهی و تسلیم اوامر او شدن تحمیلی و خارج از طاقت انسان نیست، "لایُکلّف اللّه نفساً الاّ وسعها"38 ولی وجود شیطان غلبه بر آنها را مشکل می‏کند.
انسان آراسته به سنّت و شریعت الهی پس از تهذیب باطن و تنزیه قلب، از طبیعت جدا و به حقیقت می‏پیوندد و با قلب پاک از آلودگی به رجز شیطان، متوجه جمالی می‏شود فوق همؤ جمالها و جلالی که هر عزت و جلالی در برابرش ذلیل؛ بنابراین رویت جمال مطلق چنان مجذوبشان می‏کند که از سرای طبیعت فرار می‏کنند. حضرت علی ـ علیه‏السلام ـ در بیان اوصاف پرهیزکاران می‏فرماید: اگر اجلِ مقرری برای آنان نبود، ارواح آنها هیچگاه در بدنهای ایشان قرار و آرام نمی‏گرفت.39
انسانی که دوستی خدا بر دل او بتابد، از دوستی جمیع شغلها و ذکرها پاک، یعنی از اوصاف حیوانی و بشری فارغ می‏شود، نیات و عملش برای خدا خالص و از خود فانی می‏شود و به عالم بقا راه می‏یابد و به عبارت دیگر از فردیت خویش درمی‏آید و با اتصال به کل جاودانه می‏گردد. آنان می‏دانند که تدبیر همه امور در ید قدرت مالک‏الملک است پس هیچ شانی جز بندگی خدا ندارند. راضی به رضای او هستند، خواست او را بر خواست خود مقدم می‏دارند و به عبادت او می‏پردازند. هر چیزی را آیؤ خدا می‏دانند و برای هیچ موجودی نفسیت و اصالت و استقلال نمی‏بینند، دلهایشان را محبت خدا فرامی‏گیرد و چنان مجذوب ساحت عزت و عظمت الهی می‏شوند که هرچیز دیگری حتی خودشان را از یاد می‏برند. آثار هوا و هوس و امیال نفسانی از دلهاشان به کلی محو و قلب سلیم جایگزین آن می‏شود. و این نور محبت، روشن‏کننده راه آنان است "و ایّدهم بروح منه"40 ـ و به روحی از خود تاییدشان کرد. عاشق محبوب حقیقی می‏داند، هر چیز به سوی جمال ابدی در سیر است و ارزش هر چیز به تحقق آن جمال در وجود او بستگی دارد.
گر کسی وصف او ز من پرسد
بی‏دل از بی‏نشان چه گوید باز
عاشقان کشتگان معشوقند
برنیاید ز کشتگان آواز41

پاورقیها:

19. شرح جنود عقل و جهل، ص 149.

15. همان، 83 ـ 84.

17. شرح جنود عقل و جهل، ص 276 ـ 278.

1. صحیفه امام، ج 16، ص 485.

11. ابراهیم/ 12.

18. گلشن راز.

10. همان‏جا.

14. شرح جنود عقل و جهل، ص 78.

12. دیوان امام.

13. تین/ 4 ـ 5.

16. عصر/ 1 ـ 2.

16. عصر/ 1 ـ 2.

27. قیامت/ 20.

23. علم‏الیقین، ج 2، ص 101.

21. آل عمران/ 30.

24. شرح جنود عقل و جهل، ص 282.

25. اعراف/ 179.

2. همان، ج 9، ص 465.

26. گلشن‏راز.

28. دیوان امام.

22. چهل حدیث، چاپ موسسه، ص 15.

20. همان، ص 281 ـ 282.

29. مصباح‏الشریعه، ص 536.

33. مریم/ 17.

32. تفسیرالمیزان، چاپ جدید، ج 14، ص 5.

3. بقره/ 36.

35. حلیة‏الاولیا، ج 2، ص 40.

36. ترجمه گزیده کافی، قسمت اول، ص 192.

39. نهج‏البلاغه، ص 94، خطبه متقین.

30. تفسیرالمیزان، چاپ قدیم، ج 21، ص 190 ـ 199.

37. گلشن‏راز.

38. بقره/ 286.

31. سعدی.

34. مجموعه مقالات الزهرا، ج 2، ص 285 ـ 288.

40. مجادله/ 22.

41. گلستان سعدی.

4. یوسف/ 53.

5. دیوان امام.

6. دیوان امام.

7. روم/ 30.

8. چهل حدیث، چاپ موسسه، ص 180.

9. همان، ص 182 و 185.
 
پدیدآورندگان :
      مصباحی، فریده
نشریه :حضور
صفحه : 236-244 

حجاب، ارزش یا روش؟

کسانی کوشیده‏اند از طریق فاصله انداختن میان ارزشها با روش تحقّق عینی آنها، میان حجاب با عفاف، تفکیک نموده و حجاب را غیر ضروری می‏خوانند و حفظ عفّت را بدون حجاب نیز ممکن می‏دانند. اینک ما این تلاش را ارزیابی می‏کنیم:

تحلیل واژه:

1ـ معنای لغوی: عفاف با فتح حرف اوّل، از ریشه "عفّت" است و راغب اصفهانی در مفردات(1) خود، عفّت را معنی می‏کند:

«العفّة حصول حالةٍ للنّفس تمتنع بها عن غلبة الشّهوة».

(عفّت، پدید آمدن حالتی برای نفس است که به وسیله آن از فزون خواهی شهوت جلوگیری شود).

طریحی نیز در مجمع البحرین(2) می‏آورد:

«عَفَّ عن الشیِ‏ِء ای امتنع عنه فهو عفیفٌ».

(عفاف از چیزی ورزید یعنی از آن امتناع ورزید پس او عفیف است).

و ابن منظور در لسان‏العرب(3) می‏نویسد:

«اللفّة: الکّف عمّا لا یحلّ و لایجمل».

(عفّت: خویشتن داری از آنچه حلال و زیبا نیست).

شرتونی لبنانی نیز در اقرب الموارد(4) می‏نویسد:

«عَفِّ الرجل: کَفَّ عمّا لا یحلّ و لا یجمل قولاً او فعلأ وامتنع». (عفاف ورزید یعنی در گفتار و کردار از آنچه حلال نیست دوری جست و خویشتن‏داری نمود).

پایه عفاف، خویشتن‏داری است و ردّپایی از جنسیّت یا اختصاص به جنس خاص (زن) در معنی لغوی عفاف، وجود ندارد.

2ـ معنای عرفی: در ادب پارسی، "عفاف" از نظر معنا و گویش، تفاوت یافته است.

در لغت‏نامه دهخدا(5) چنین آمده است:

«عفاف: پارسایی و پرهیزگاری، نهفتگی، پاکدامنی، خویشتن داری».

دکتر معین در فرهنگ فارسی معین(6) آورده است:

«عفاف: پارسایی، پرهیزگاری، پاکدامنی، در تداول غالباً به کسر اول تلفظ می‏کنند.»

بنابراین در گویش فارسی، عفاف به کسر اول و به معنی "پاکدامنی" به کار می‏رود.

3ـ معنای اصلاحی: در تفکّر اسلامی، عفاف، واژه‏ای با بار معنایی خاصّ برگرفته از آیات و روایات، و گونه‏ای منش است همراه با کُنِش رفتاری و گفتاری.

عفاف در قرآن: در قرآن چهار بار از ریشه عفاف، استفاده شده است:

1ـ سوره بقره ـ 273: «یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفّف»؛

(نا آگاه گمان می‏برد که اینان توانگرند زیرا عفاف می‏ورزند). در این آیه، کنش بزرگ منشانه، عفاف است، خویشتن‏داری، عزّت نفس و امتناع از دست نیاز دراز کردن.

2ـ سوره نساء ـ 6: درباره شناخت زمان رشد و بلوغ یتیمان، به سرپرستان سفارش می‏کند که از دست یازی به اموال یتیمان خودداری کنند و عفاف ورزند. این آیه نیز خویشتن‏داری را عفاف را خوانده است.

3ـ سوره نور ـ 32: «ولیتعفّف الّذین لا یجدون نکاحاً حتّی انعمهم اللّه من فضله»؛ (و کسانی که اسباب زناشویی نمی‏یابند، پاکدامنی ورزند تا آنکه خداوند از بخشش خویش توانگرشان گرداند). در این آیه خویشتن‏داری (استعفاف) را به رام کردن قوّه جنسی اطلاق فرموده است.

4ـ سوره نور ـ 60: «و القواعد من النّساء اللاّتی لا یرجون نکاحأ فلیس علیهنّ جناحُ ان یضعن ثیابهنّ غیر متبرّجات بزینةٍ و ان یستعْففْنَ خیرٌ لهّن واللّه سمیعٌ علیمٌ.»؛ (و زنان یائسه‏ای که امید زناشویی ندارند، گناهی نیست که جامه‏ها (چادرها)یشان را فروگذارند به شرط آنکه زینت نمایی نکنند و اگر پاکدامنی بورزند (و چادر را فرو نگذارند) بهتر است و خداوند، شنوای داناست(7)).

در زبان پارسی، از خویشتن‏داری در امور جنسی و شره نبودن، به پاکدامنی تعبیر می‏کنند که بخشی از گستره معنایی "عفاف" است زیرا عفاف، مطلق خویشتن‏داری را گویند همان‏گونه که در آیات یاد شده، از خویشتن‏داری در امور اقتصادی و مالی نیز با کلمه استعفاف و تعفّف، یاد شده است.

اینک آیا می‏توان گفت: عفاف، صرفا همان حالت درونی و نفسانی است و به بروز خارجی و اجتماعی آن حالت نفسانی، ربطی ندارد؟! از منظر قرآن، چنین نیست بلکه به دلیل اهمیّت نحوه بروز عفاف، این واژه، به «ظهور خویشتن‏داری» نظر دارد. در آیه نخست، حالت رفتاری مسلمان فقیر را به نمایش می‏گذارد که چگونه خود را بی‏نیاز جلوه می‏دادند، با رفتاری عفیفانه و بزرگ منشانه.

در آیه دوّم، دست یازی به اموال یتیمان را غیر عفیفانه، معرّفی می‏کند. در سوّمین آیه، خویشتن‏داری و مراقبت از فرو رفتن در شهوات جنسی را استعفاف می‏داند و آیه چهارم، زنان سالخورده را سفارش می‏کند که عفاف ورزند و چادر از سر فرو نگذارند، یعنی عفاف را برابر با «حجاب» گرفته است. بنابراین عفاف از منظر تفکّر اسلامی، هم رویه درونی دارد که حالتی نفسانی جهت کنترل و جهت‏دهی به شهوت (کشش و اشتیاق) است و هم رویه‏ای بیرونی که نشانه‏هایش در رفتار و گفتار هویدا می‏شود تا حالت درون را به نمایش گذارد. در روایات اسلامی نیز "عفاف" به معنی "خویشتن‏داری" است که در کردار و گفتار آشکار باشد.

مرحوم شیخ عباس قمی در سفینه البحار(8)آورده است:

«و یطلق فی الاخبار غالباً علی عفّة الفرج و البطن و کفّها عن مشتهیاتهما المحرّمه». (در روایات، عفاف، بیشتر به معنی خویشتن‏داری نسبت به شکم و شهوت به کار می‏رود، و بازداشتن ایندو از فزون خواهی حرام).

علی(ع) می‏فرمایند:

«العفاف زهادة»(9)؛ (عفاف زهد ورزی و خویشتن‏داری است).

و «العفّة تضعّف الشّهوة»(10)؛ (خویشتن‏داری شهوت را ناتوان می‏سازد).

رابطه "عفت" با "شهوت": در روایات و آیات، میان «شهوت‏پرستی» و «عفّت»، تقابل جدّی برقرار شده و به دینداران، آموزش داده می‏شود که شهوت‏پرستان، عفیف نیستند ولی به نظر می‏رسد که معمولاً تنها بخشی از گستره معنایی شهوت‏پرستی، مورد نظر برخی دینداران واقع شده است.

معنای لغوی "شهوت": راغب در مفردات(11) می‏نویسد:

«اصل الشّهوه نزوعُ النّفس الی ما تریده و ذلک فی الدّنیا ضربان، صادقة و کاذبة. فالصّادقة ما یختلّ البدن من دونه کشهوة الطّعام عند الجوع و الکاذبة ما لا یختّل من دونه». (اصل شهوت، که کشش و اشتیاق نفس است به آنچه اراده کند، در دنیا بر دو گونه است: حقیقی و غیرحقیقی؛ اشتیاق حقیقی آنست که بدن بدون تأمین آن آسیب می‏بیند؛ همانند اشتیاق به غذا هنگام گرسنگی. و اشتیاق به کاذب آنست که بدن بدون تأمین آن آسیب نمی‏بیند).

طریحی در مجمع البحرین(12) می‏آورد:

«الشّهوات بالتّحریک جمع شهوة، و هی اشتیاق النّفس الی شیی‏ء». (شهوات جمع شهوت، به معنی اشتیاق نفس به چیزی است).

دهخدا در لغت‏نامه(13) می‏نویسد:

«شهوت: آرزو و میل و رغبت و اشتیاق و خواهش و شوق نفس و حصول لذت و منفعت»

و فرید وجدی(14) در دائرة المعارف تعریف می‏کند:

«الشّهوه حرکة النّفس طلبا للملائم»؛ (شهوت حرکت نفس است در جستجوی آنچه موافق و سازگار است).

این معنی، جنبه عملی «شهوت» را نیز دربردارد در نتیجه، شهوت، معنایی عام دارد.

در اصطلاح قرآن(15) نیز شهوت به معنی عام به کار می‏رود:

«زیّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذّهب و الفضّة و الخیل المسوّمة و الانعام و الحرث ذلک متاعٌ الحیوة الدّنیا...»؛

(عشق به خواستینها از جمله زنان و فرزندان و مال هنگفت اعمّ از زر و سیم و اسبان نشاندار و چارپایان و کشتزاران، در چشم مردم آراسته شده است: اینها بهره زندگانی دنیاست).

معنای اصطلاحی شهوت: غالبا به خواهش و اشتیاق جنسی انسان، شهوت گفته می‏شود و شهوترانی را در بخش کوچکی از گستره امیال نفس به کار می‏برند حال آنکه در تحلیل قرآن و روایات، «شهوت به معنی عام» در برابر «عفّت به معنی عام» قرار دارد. خواهش نفس و تلاش برای برآوردن آن میل، در برابر خویشتن‏داری در طاعت خواهشهای نفسانی است. انسان شهوت‏پرست از کردار و گفتارش پیداست. از کوزه، همان برون تراود که در اوست. انسان عفیف و با اصالت نیز از سخن و کنش او هویدا است. عفاف، تنها پاکدامنی جنسی نیست. شهید مطهری در "تعلیم و تربیت در اسلام" می‏گویند:

«عفاف یعنی آن حالت نفسانی یعنی رام بودن قوّه شهوانی تحت حکومت عقل و ایمان. عفاف و پاکدامنی یعنی تحت تأثیر قوّه شهوانی نبودن، شره نداشتن. یعنی جزو آن افرادی که تا در مقابل یک شهوتی قرار می‏گیرند بی‏اختیار می‏شوند، و محکوم این غریزه خود هستند، نبودن. این معنی عفاف است.»

ویژگی‏های مفهوم عفاف:

عفاف و خویشتن‏داری، در برابر فزون خواهی شهوانی و کشش نفسانی، چه ویژگی‏هائی دارد:

1ـ خصلتی انسانی است. 2ـ حالتی درونی است.

3ـ نشانه‏های بیرونی دارد. 4ـ در رفتار و گفتار بروز می‏کند.

5 ـ با رفتار و نشانه‏های متناقض، سازگار نیست.

6ـ نه از موضع ناتوانی بل از بلندای عزّت و اقتدار، صورت می‏بندد.

عفاف، خویشتن‏داری با علائم و نشانه‏های رفتاری و گفتاری است و وجود آن بستگی به وجود نشانه‏های آن دارد پس حفظ عفاف بدون رعایت نشانه‏های آن ممکن نیست. عفّت نمی‏تواند یک امر صرفا درونی باشد و هیچ علامت بیرونی نداشته باشد. بخشی از تفاوت در نشانه‏های خویشتن‏داری زن و مرد، از تفاوت در خلقت آنها سرچشمه می‏گیرد و یکی از نشانه‏های عفاف، پوشش است. عفاف بدون رعایت پوشش، قابل تصوّر نیست. نمی‏توان به زن یا مردی، «عفیف» گفت در حالی که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‏شود گرچه تفاوت رفتارهای انسانی و حیوانی، ریشه در تفاوت خلقت و فطرت، گرایشها و منش‏ها دارد. در اسلام از نشانه‏های برجسته «عفاف» می‏توان به پوشش اسلامی (حجاب) اشاره نمود.(16)

شهید مطهری در مسئله حجاب می‏نویسد:

«وقتی زن پوشیده و سنگین از خانه بیرون رود و جانب عفاف و پاکدامنی را رعایت کند افراد فاسد و مزاحم جرأت نمی‏کنند متعرّض آنها شوند.(17)».

ایشان در ذیل آیه 61 سوره نور چنین می‏نویسد:

«از جمله «ان یستعففن خیرٌ لهنّ» می‏توان یک قانون کلّی را استنباط کرد و آن اینست که از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و ستر (پوشش) را مراعات کند پسندیده‏تر است و رخصتهای تسهیلی و ارفاقی که به حکم ضرورت درباره وجه وکفین و غیره داده شده است، این اصل کلی اخلاقی را نباید از یاد برد.»(18)

نشانه بودن «حجاب» برای «عفاف» گریزناپذیر است. پوشش، نشان عفاف است.

«عفّت و حیا، خصلتی انسانی است که تاریخ بر نمی‏تابد و مورد پذیرش تمامی انسانها بود، و هست. و انسانهای بزرگ و ادیان آسمانی نیز بدان توصیه کرده‏اند. در شریعت اسلامی نیز بر آن تأکید فراوان شده است. همین خصلت انسانی یکی از فلسفه‏های اصلی پوشش آدمی بوده است»(19)

در خصوص اندازه وابستگی پوشش با حجاب، استاد مطهری می‏نویسند:

«حیا و عفاف از ویژگیهای درونی انسان است و حجاب به شکل و قالب و نوع و چگونگی پوشش بر می‏گردد. تفاوت باطن و ظاهر یا روح و جسد و یا گوهر و صدف را می‏توان به عنوان تمثیل در این زمینه به کار برد. به گمان ما اینها دو حقیقت هستند و میزان وابستگی این دو نیاز به تأمل دارد»(20)

استاد حجاب و پوشش را نشانه عفاف می‏داند:

1ـ ایشان در تحلیل آیه 59 سوره احزاب، خداوند به پیامبر دستور می‏دهد که به همسران و دختران و زنان مؤمن فرمان دهید جلباب (پارچه‏ای که تمام بدن را بپوشاند) به خود گیرند، می‏نویسند:

«بنابراین در این فراز قاعده‏ای کلّی بیان شده که زن مسلمان چنان رفت و آمد کند که علائم وقار و عفاف از او هویدا باشد.»(21)

2ـ و نیز: «حجاب و پوشش تنها یک تکلیف است و نشانه یک خصلت انسانی یعنی عفاف»(22)

3ـ و: «حجاب و پوشش نشانگر عفت است»(23)»

4ـ و نیز: «قرآن عفت دختران شعیب را در حال چوپانی و آب دادن به گوسفندان در جمع مردان بازگو می‏کند. عفت مریم را در معبدی که همگان چه زن و چه مرد به پرستش می‏آیند، می‏ستاید».(24) آیا عفت دختران شعیب و عفت مریم(س) همان رعایت خویشتن‏داری و دارابودن نشانه‏های آن در کردار و گفتارنیست؟ 5 ـ و: «متانت در سلوک ظاهری و در انتخاب پوشش از عفاف درونی خبر می‏دهد.»(25)

اگر وابستگی حجاب با عفاف قطعی نشود نمی‏توان در استدلال برای حجاب، از ارتباط «نشانه» و «واقعیّت» سخن گفت.


تفکیک "عفاف" از "حجاب"!

گفتیم که پوشش، ارتباط بنیادی با عفاف داشته و نمی‏شود کسی طرفدار حیا و عفاف باشد ولی با اصل پوشش مخالف باشد. پوشش اسلامی کاملترین گونه رعایت عفاف است. اگر بین حجاب و عفاف، جدایی اندازیم دو مشکل عمده رخ می‏نماید:(26)

1ـ جدایی بین عفاف و حجاب تا کجا می‏تواند پذیرفتنی باشد؟ ملاک و معیار تبیین این جدایی و اندازه و شکل رعایت پوشش برای حفظ عفاف چه چیزی خواهد بود؟ و نیز می‏پذیریم که ممکن است افرادی عفیف و پارسا باشند امّا حجاب را به گونه‏ای که مورد توصیه شارع است دارا نباشد ولی به این امر هم باید توجه کرد که این جدایی تا کجا می‏تواند ادامه یابد؟»(27)

2ـ با پذیرفتن جدایی عفاف از حجاب تنها دلیل لزوم حجاب بر زنان هرزگی و هوسبازی مردان خواهد بود: «اگر زنان بدون حجاب، عفیف و پاک هستند، آیا مردان نیز چنین‏اند، و هوسبازی نمی‏کنند و از هرزگی دست برمی‏دارند.»(28)

قانونگذار ضمن توجه به حال و روانشناسی مردان، برای زنان در باب پوشش بدن، قانونگذاری می‏کند و با همه‏جانبه‏نگری و نگاهی متعالی به زن و مرد، خویشتن‏داری را برای هردو توصیه می‏کند حجاب از مسلّمات احکام اسلام است و با توجه به آیات و روایات، جدایی حجاب و عفاف، قابل تصوّر نیست.


خودنمائی و تحریک مردان (تبرّج)

آیا حضور زنانه زن در جمع مردان با تشدید دیدگاه جنسیّت‏مدار و تأکید بر تفاوت جنسی از طریق آرایش و زینت نمایی می‏تواند باعث نگاه انسانی به زن باشد؟ آیا تمایل و گرایش به زیبا نمایی در جمع مردان و بی‏میلی در زیبا نمایی در کانون گرم خانواده، می‏تواندنشانه عفّت باشد؟! این دیدگاه که بدون حجاب و با آرایش و جلوه‏گری می‏توان حضوری انسانی (و نه جنسی) در جامعه داشت و عفیف بود، به شوخی بیشتر شبیه است تا سخنی قابل دفاع.

امکان ندارد کسی با تمام توان، دیده دیگران را به زنانگی و صفات جنسی‏اش فرابخواند و در همان حال از آنها بخواهد که به ظاهر من ننگرید و به درون من بنگرید که انسانی عفیف و خویشتن‏دار هستم!! خود او نیز اگر در وجدان خود لختی بیاندیشد، خود را عفیف نخواهد دانست زیرا ظاهر، نشان باطن است و حق و باطل، نشانه‏های متفاوت دارند. نمی‏توان نشانه باطل بر پیشانی حقّ زد و یا حقّ را در باطل جست.


فریبکاری مردانه، بردگی زنانه

روزگاری نه چندان دور، زن را به جرم زن بودن در خانه حبس می‏کردند و شاید سخت‏گیری آنچنانی در گذشته، سهل‏انگاری این چنین در روزگار جدید را فرا روی بشر قرار داده و زنان را در انظار عمومی به حراج گذارده است. در گذشته، جسم زن، دربند خشونت‏طلبی مرد بود و این بار، روح زن در اسارت فریبکاری او است، مردان تمامت خواهی که آزمندی و شهوت‏پرستی آنان غرب را فراگرفت و شرق را تهدید می‏کند امروز اگر هم جسم زن، در حبس نباشد امّا در آغوش هوس بازی مردان تبه‏کار و آزمند اسیر است و روح و فکر زن، زندانی زندانهای بزرگتر برای التذاذ مردان فاسد.

چه طرفه حدیثی که اسارتی این چنین را «آزادی زن» بنامیم. فمینسیم، تهمتی است بر تارک رنج‏کشیده زن غربی که زنان شرقی را نیز به خود فرا می‏خواند. چه زمانی مرد حاضر می‏شود از همه مزایای جنسی خود در طول تاریخ دست بردارد؟ مگر همین مرد مدرن نبود که نیروی کار مردان را برای فن آوری و صنعت پیشرفته‏اش کافی نمی‏دید و با فریب کاری و نیرنگ نیروی کار زنان و مصرف بی‏اندازه استعدادهای زنانه آنان دست یافت.

«امروزه که مردان موفق شده‏اند با نامهای فریبنده آزادی و تساوی و غیره این حائل را بردارند، زن را در خدمت کثیف‏ترین مقاصد خویش گرفته‏اند. بردگی زن امروز بیشتر به چشم می‏خورد(29).»

بنیانهای فلسفی "عفاف"

1ـ نگاهی انسانی به انسان: انسان، موجودی آزاد و انتخاب‏گر است و قادر است با نیّت و اراده به اعمالی دست می‏زند که انگیزه آنها حسّ عشق و پرستش، خداخواهی و خداجویی فطری و حسّ‏اخلاقی و دگرخواهی می‏باشد. این موجود آزاد، تحت تأثیر نیروهای درونی و برونی قرار دارد که در تصمیم‏گیریهای وی، نقش اساسی و حیاتی بازی می‏کند. در او، قوّه عاقله، قوّه شهوانی و قوّه غضبیّه نهاده شده است که با روشی هوشمندانه با میانه روی و اعتدال می‏تواند از همه نعمتهای خدایی و استعدادهای انسانی نهفته در خود استفاده بهینه کند. انسان می‏تواند تعالی پیدا کند و خردگرای فرهیخته شود یا سقوط کند و به لذّت‏گرای نابخرد، تبدیل گردد و یا در نهایت به حیوانی خشونت‏طلب، تغییر هویّت دهد. نگاه اسلام به انسان، نگاهی متعالی است و از منظر خردگرایی شرافت‏مندانه و خداجویی عزّت مدارانه، انسان را می‏نگرد و می‏خواهد که نگاه من به تو، تحت تأثیر مؤلّفه‏های دیگری، غیر از برابری انسانی و تقوا، قرار نگیرد. هرگز نباید به دیگری (انسان دیگر) از زاویه جنسیّت، ملیّت و رنگ و... نگریست. اسلام هر نوع ابزاری که اغلب در خدمت منافع دیدگاه لذّت‏گرایانه افراطی یا خشونت‏طلبانه یا برتری نژادی قرار گیرد به چالش فرامی‏خواند و آن را غیر انسانی می‏داند. عفاف، هوشمندانه‏ترین حالت کنترل نفس و اعمال قدرت در حوزه شخصیت خویش است که تلاش در برجسته و شفاف کردن انسانیّت انسان دارد و از جلوه‏گری و عشوه‏گری جنسیّت‏مدار جلوگیری می‏نماید.

2ـ کمال‏گرایی انسان: خصلت انسانی "خویشتن‏داری"، باید حفاظت شود و اساسی‏ترین فلسفه معنوی "پوشش" در میان اقوام، ملل، تمدّنها و ادیان، حفظ همین خصلت انسانی حیا و عفّت است. اسلام، طرفدار این ویژگی انسانی است و زن و مرد را به رعایت آن برای رسیدن به کمال و فضیلت فرامی‏خواند، در کانون خانواده نیز زن و شوهر را توصیه به رفتاری انسانی می‏کند و کُنِش جنسی میان زن و شوهر و لذت‏گرایی مشروع و قانونمند را نیز در همین راستا توصیه می‏کند. اسلام، از نگاه‏های غیرانسانی، جلوگیری کرده و به زن و مرد مؤمن سفارش می‏کند که چشم‏چرانی نکنند و نگاهی عفیفانه داشته‏باشند:

«قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم»(30)؛ (به مردان بگو دیدگان (از نظر بازی) فروگذارند) «و قل للمؤمنات یغضضن من ابصار هنّ»(31)؛ (به زنان مؤمن (هم) بگو دیدگانشان را فرو گذارند).


آثار "عفاف"

«خویشتن‏داری»، توانایی برجسته روحی به انسان می‏دهد تا وی در برابر هجوم سرکش هوی و هوس پایداری کند و در فراز و فرود زندگی، به کمال رسد. انسانی که اعتقاد به اصول و ارزشها دارد؛ در واقع، به سرچشمه همه مهربانی‏ها، لطافت‏ها، عاطفه‏ها، عشق‏ها، زیبائی‏ها و هنرمندی‏ها و ابداع‏ها ایمان دارد و چنین ایمانی، چونان بنیان مرصوص است(32) که هیچ تندبادی، از آزمندی، فزون خواهی و خشونت طلبی نمی‏تواند وی را آشفته سازد. وی را وقار و عزّت و بلندای کوه ماند که دلی شفاف، و پاک دارد چونان پاکی آب زلال در چشمه‏های رسته از دل کوهساران.

این آرامش درونی و برونی، به خویشتن‏داری انسانی می‏انجامد. برخی دیگر از برکات عفاف عبارتند از:

1ـ آرامش روحی فرد و جامعه (بهداشت روانی): با عفاف و خویشتن‏داری می‏توان از هرز رفتن استعدادها، توان‏ها و امکانات جلوگیری نمود و به بالندگی هنجارها و ارزشها یاری نمود:

«از نظر اسلام محدودیت کامیابی جنسی به محیط خانوادگی و همسران مشروع از جنبه روانی به بهداشت روانی اجتماع کمک می‏کند(33)»

پایبند نبودن به حجاب، آرامش خانواده و جامعه را برهم زده و به التهاب دامن می‏زند:

«فلسفه پوشش و منع کامیابی جنسی از غیر همسر مشروع از نظر اجتماع خانوادگی اینست که همسر قانونی شخص از لحاظ روانی عامل خوشبخت کردن او به شمار می‏رود؛ در حالی که در سیستم آزادی کامیابی، همسر قانونی از لحاظ روانی یک نفر رقیب و مزاحم و زندانبان به شمار می‏رود. و درنتیجه کانون خانوادگی بر اساس دشمنی و نفرت پایه‏گذاری می‏شود.(34)»

2ـ پایداری نظام "خانواده": رعایت عفاف در رفتار و گفتار، خانواده را سالم و آسیب‏ناپذیر نگه می‏دارد. آیا آنان که با فریب‏کاری، شعار آزادی زن را سر دادند و حجاب را از عفّت، تفکیک کردند، توانستند با ولنگاری زنان در غرب و تشویق مردان هوس‏باز، نظام خانواده را حفظ کنند؟

3ـ اصلاح زن "شیی‏ء شده": امام خمینی، در توضیح نگرش غربی به زن را نگرش به یک کالا، تعبیر زیبائی دارند: «در خصوص زنان، اسلام هیچگاه مخالف آزادی آنها نبوده است. به عکس، اسلام با مفهوم "زن شیئ شده" و به عنوان شیئ، مخالفت کرده است و شرافت و حیثیّت وی را به وی باز گردانده است.(35)»

4ـ عفاف، منشاءِ فرهنگ و ادبیات: همه زیبایی و شکوه تمدن و فرهنگ انسان را در یک کلمه می‏توان خلاصه کرد و آن عشق است. استواری عشق به اسطوره‏های کمتر دست یافتنی است. زبان عاشقان، زبان شعر است که چون دل پرسوز عاشق، درون سوز است. زبان سرخ و آتشینی که تن نمی‏شناسد و سر بر باد می‏دهد ولی مهربان و ترحّم‏برانگیز است و حتّی دل معشوق سنگ دل را می‏سوزاند و به تحسین وامیدارد. این بلندای شکوهمند فرهنگ و ادب شرقی، عرفانی و ایرانی، دست‏مایه یک نسل سرفراز اصیل، خویشتن‏دار و متمدن است که از منظر عفاف به یکدیگر می‏نگریستند. زن در حشمت و جلال می‏زیسته است و مرد همواره در پی این حشمت و جلال می‏رفته است که به سادگی و آسانی، دست یافتنی نبوده است. کمتر بازیچه دست هوسران مردان بوده و بیشتر ارزش و اعتبار داشته است.

«آیا آنجا که سلسله مقررات اخلاقی به نام عفت و تقوی بر روح مرد و زن حکومت می‏کند و زن به عنوان چیزی گرانبها دور از دسترس مرد است این استعداد بهتر به فعلیت می‏رسد یا آن‏جا که احساس منعی به نام عفت و تقوی در روح آنها حکومت نمی‏کند و اساساً چنین مقرارتی وجود ندارد. وزن در نهایت ابتذال در اختیار مرد است.(36)»

اما زن بدون عفّت و پوشش، این جمال مرموز و شاعرانه را نیز از کف می‏دهد و به زباله‏دانیِ شهوت مردانِ بی‏اصول بَدَل می‏گردد، مردانی که نه شاعر، بلکه تبهکارند.

پاورقیها:

17ـ شهید مطهری ـ مسئله حجاب ـ ص 177

10ـ میزان الحکمه ـ جلد 6 ـ ص 363 ـ حدیث 12861

15ـ قرآن ـ سوره آل عمران ـ آیه 14

11ـ راغب اصفهانی ـ معجم مفردات الراغب ـ ص 276

19ـ حجاب ـ مهریزی ـ ص 39

18ـ شهید مطهری ـ مسئله حجاب ـ ص 168

16ـ شهید مطهری ـ تعلیم و تربیت در اسلام ـ ص 106 ـ انتشارات الزهراء

14ـ فرید وجدی ـ دائرة المعارف القرن العشرین ـ جلد 6 ـ ص 515

13ـ لغت نامه دهخدا ـ جلد 9 ـ ص 13894

1ـ راغب اصفهانی ـ معجم مفردات الراغب ـ ص 350

12ـ طریحی ـ مجمع البحرین ـ ج 1 ـ ص 252

2ـ طریحی ـ مجمع البحرین ـ جلد 5 ـ ص 101

20 الی 29 ـ شهید مطهری ـ مسئله حجاب ـ ص 52 الی 57

3ـ این منظور ـ لسان العرب ـ جلد 9 ـ ص 253

35ـ امام خمینی ـ زن و آزادی در کلام امام خمینی (قدس سره) ـ ص 32 ـ سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد

31ـ سوره نور ـ 31 ـ ترجمه خرمشاهی

30ـ سوره نور ـ 30 ـ ترجمه خرمشاهی

32ـ سوره صف / 4

34ـ شهید مطهری ـ مسئله حجاب ـ ص 89

33ـ شهید مطهری ـ مسئله حجاب ـ ص 83

36ـ شهید مطهری ـ اخلاق جنسی ـ ص 84

4ـ شرتونی لبنانی ـ اقرب الموارد ـ جلد 2 ـ ص 803

5 ـ لغت نامه دهخدا ـ جلد 10 ـ ص 14081

6ـ معین ـ فرهنگ فارسی معین ـ جلد 2 ـ ص 2319

7ـ ترجمه بهاءالدین خرمشاهی از قرآن مجید

8 ـ شیخ عباس قمی ـ سفینه البحار ـ جلد 2 ـ ص 207

9ـ میزان الحکمه ـ جلد 6 ـ ص 359 ـ حدیث 12824
 
پدیدآورندگان :
      سادات فخر، سید علی
نشریه :کتاب نقد
برگرفته از سایت مرکز امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری