حجاب و عفاف

این وبلاگ جهت ترویج حجاب و عفاف و تقویت آن راه اندازی شده است.

حجاب و عفاف

این وبلاگ جهت ترویج حجاب و عفاف و تقویت آن راه اندازی شده است.

حجاب‌; مسئله‌ فقهی‌ یا حقوقی‌ و سیاسی‌

دکتر احمد اسماعیل تبار


مسئله‌ حجاب‌ زن‌ مسلمان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ پوشش‌متعارف‌ به‌ عرف‌ جامعه‌ اسلامی‌ در طول‌ تاریخ‌مسلمانان‌، همواره‌ یک‌ مسئله‌ فقهی‌ بوده‌ است‌ که‌زنان‌ مسلمان‌ بدون‌ توجه‌ به‌ قانون‌ حاکمیت‌،پوشش‌ خود را حفظ می‌کردند، اما استعمارباقیمانده‌ از امپراطوری‌ عثمانی‌ در کشورهای‌اسلامی‌ ایران‌ و ترکیه‌، با استبداد خشن‌ از زنان‌مسلمان‌ کشف‌ حجاب‌ کرد و این‌ هجوم‌ فرهنگی‌استعمار ثابت‌ نمود که‌ تمام‌ دیانت‌ در فقه‌ امامیه‌همان‌ سیاست‌ و تدبیر در زندگی‌ شخصی‌ واجتماعی‌ است‌


حجاب‌; مسئله‌ فقهی‌ یا حقوقی‌ و سیاسی‌ عنوان مقاله ایست از مجله خانواده سبز شماره 105 به قلم دکتر احمد اسماعیل تبار که از نظر خوانندگان می گذرد .
.
همان‌طور که‌ می‌دانید مبنای‌ قانونمندی‌ انسان‌ در فقه‌ امامیه‌، پذیرش‌ اصول‌ دین‌ و جلب‌خرسندی‌ خداوند خالق‌ عالم‌ و قانونگذار است‌.در این‌ مبنا خواه‌ حکومت‌ دینی‌ بر پایه‌ فقه‌ امامیه ‌تشکیل‌ شود یا نشود، انسان‌ خود را قانونمند شرعی‌می‌داند، حتی‌ در تنهایی‌ و خلوت‌ که‌ خداوند راناظر می‌بیند، احکام‌ الهی‌ را نقض‌ نمی‌کند، اما درعلم‌ حقوق‌، قوانین‌ باید از یک‌ ضمانت‌ اجرایی‌برخوردار باشند و برای‌ تحقق‌ ضمانت‌ اجرایی ‌، نیاز به‌ دولت‌ و قدرت‌ است‌ تا به‌ قوانین‌ حقوقی‌اعتبار ببخشند; در غیر این‌ صورت‌ با سقوط یک‌حاکمیت‌، قوانین‌ آن‌ کشور نیز ساقط و بی‌اعتبارمی‌شود و نظام‌ نوین‌ حقوقی‌ باید در مجلس‌قانونگذاری‌ حاکمیت‌ جدید اعتبار پیدا کند.


مسئله‌ حجاب‌ زن‌ مسلمان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ پوشش‌متعارف‌ به‌ عرف‌ جامعه‌ اسلامی‌ در طول‌ تاریخ‌مسلمانان‌، همواره‌ یک‌ مسئله‌ فقهی‌ بوده‌ است‌ که‌زنان‌ مسلمان‌ بدون‌ توجه‌ به‌ قانون‌ حاکمیت‌،پوشش‌ خود را حفظ می‌کردند، اما استعمارباقیمانده‌ از امپراطوری‌ عثمانی‌ در کشورهای‌اسلامی‌ ایران‌ و ترکیه‌، با استبداد خشن‌ از زنان‌مسلمان‌ کشف‌ حجاب‌ کرد و این‌ هجوم‌ فرهنگی‌استعمار ثابت‌ نمود که‌ تمام‌ دیانت‌ در فقه‌ امامیه‌همان‌ سیاست‌ و تدبیر در زندگی‌ شخصی‌ واجتماعی‌ است‌.
.
دیانت‌ در حوزه‌ عمل‌، همان‌ چگونه‌ زیستن‌ در زندگی‌ شخصی‌ و اجتماعی‌ انسان‌ است‌. وقتی‌ که‌استعمار با استبداد از زنان مسلمان‌ کشف‌ حجاب‌کرد، مردم‌ دنیا فهمیدند که‌ آزادی‌ غربی‌، دروغی‌بیش‌ نیست‌ که‌ تنها در قالبهای‌ فکری‌ دشمنان‌ خداو احکام‌ نورانی‌ اسلام‌ تعریف‌ می‌شود; گرچه‌ نفوذحاکمیت‌های‌ وابسته‌ در کشورمان‌ و سایرکشورهای‌ دنیا، فساد و لطمه‌ جبران‌ ناپذیری‌ به‌زنان‌ مسلمان‌ در حوزه‌ خانواده‌، هنر، آموزش‌ وپرورش‌ و دانشگاه‌ زده‌ است‌، اما بخش‌ عمده‌ای‌از زنان مسلمان‌ با فهم‌ درست‌ از مسائل‌ سیاسی‌هرگز دست‌ از حجاب‌ نکشیدند و این‌ حق‌ خود رادر پوشش‌ از چشمان‌ نامحرم‌ محفوظ داشتند وآن‌قدر راسخ‌ و استوار ماندند که‌ فرهنگ‌ وقانونمندی‌ حجاب‌ را به‌ سرزمین‌ کفر اروپاییان‌رسوخ‌ دادند، به‌ گونه‌ای‌ که‌ زنان مسلمان‌ نه‌ تنها درجامعه‌ عادی‌ مغرب‌ زمین‌ به‌خاطر داشتن‌ حجاب‌احساس‌ حقارت‌ نمی‌کنند، بلکه‌ با حضور موفق‌ و باحجاب‌ در مراکز علمی‌ و پژوهشی‌، دولتهای‌ به‌اصلاح‌ مدعی‌ آزادی‌ را مجبور کردند تا باطن‌استبدادی‌ خود را نشان‌ دهند و قانون‌ ممنوعیت‌حجاب‌ در مدارس‌ فرانسه‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ره‌آورد حقوقی‌ و سیاسی‌ تصویب‌ کنند. برای‌فرانسوی‌ها عریان‌ شدن‌ زن‌ آزادی‌ است‌، اما اگرزن‌ مسلمان‌ بخواهد کرامت‌ و حرمت‌ خود راحفظ کند و با حجاب‌ سرکلاس‌ درس‌ حاضر شود وبه‌ فعالیتهای‌ علمی‌ و پژوهشی‌ ادامه‌ دهد، دیگرخبری‌ از آزادی‌ در حاکمیت‌ سیاسی‌ غربیهانیست‌.

مبانی‌ حجاب‌

چرا زنان مسلمان‌ باید حجاب‌ داشته‌ باشند، درحالی‌که‌ زنان کافر بدون‌ پوشش‌ و با خودآرایی‌در جامعه‌ حاضر می‌شوند؟ چرا دولتهای‌ غربی; ازجمله‌ فرانسه‌، با حجاب‌ زنان مسلمان‌ مخالفت‌می‌کنند؟ چرا بسیاری‌ از نظامهای‌ وابسته‌ به‌دیکتاتوری‌; مانند رژیم‌ پهلوی‌، با حجاب‌ زنان‌مخالفت‌ کردند؟ مگر اساس‌ و پایه‌ حکم‌ وجوب‌حجاب‌ زن‌ مسلمان‌ چیست‌ که‌ این‌ گونه‌ موردمخالفت‌ قرار می‌گیرد؟

احکام‌ اسلام‌ بر اساس‌ جلب‌ مصالح‌ و دفع‌مفاسد مبتنی‌ بر فطرت‌ پاک‌ انسان‌ و عدم‌ ضرراست‌. خالق‌ انسان‌ بهتر از هر نهاد یا منبعی‌ می‌داندکه‌ نیاز فطری‌ انسان‌ چیست‌; زیرا بدون‌ تردید اگرپروردگار را تنها علت‌ اصلی‌ پیدایش‌ عالم‌ هستی‌بدانیم‌، به‌ طور قطع‌ علم‌ و عدالت‌ آن‌ ذات‌بی‌همتا اقتضا دارد که‌ منبع‌ اصلی‌ قانونگذاری‌ نیزبرای‌ رفتار و گفتار شخصی‌ و اجتماعی‌ انسان‌ باشد.

حرمت‌ زن‌ مسلمان‌

خداوند تنها برای‌ دین‌ شرافت‌ و کرامت‌ قائل‌است‌ و بر همین‌ اساس‌ پارساترین‌ افراد را باکرامت‌ترین‌ می‌داند و حجاب‌ در تعریف‌ خالق‌انسان‌ یکی‌ از نمادهای‌ پارسایی‌ است‌. زن‌ مسلمان‌واقعی‌، پارسا و با کرامت‌ است‌ وخداوند راضی‌نیست‌ زیبایی‌ و محاسن‌ چنین‌ زنی‌ در منظر و دیدافراد فاسد قرار گیرد تا در بعضی‌ موارد مورداستمتاع‌ و شهوترانی‌ آنان‌ واقع‌ شود. حرمت‌ زن‌مسلمان‌ به‌ اعتبار اسلام‌ و پارسایی‌ اقتضا دارد که‌زن‌ مسلمان‌ برخلاف‌ زن‌ کافر، محاسن‌ و زیباییهای‌خود را از نامحرمان‌ بپوشاند و مجاز باشد تنها برای‌محارم‌ تا حدودی‌ و برای‌ شوهرش‌ هیچ‌ گونه‌حجابی‌ نداشته‌ باشد.
 
خداوند در استدلال‌حجاب‌ زنان مومن‌ در آیه‌ 95 سوره‌ «احزاب‌»می‌فرماید: «ای‌ نبی‌ به‌ همسران‌ و دخترانت‌ وزنان‌ مومنین‌ بگو که‌ خودشان‌ را با جلابیب‌ (جمع‌جلباب‌ به‌ معنای‌ چادر یا لباس‌ بلند) بپوشانند; این‌کار به‌ خاطر این‌ است‌ که‌ آنان‌ به‌ وقار، احترام‌ ومتانت‌ شناخته‌ شوند تا مورد اذیت‌ و آزارهوسرانان‌ قرار نگیرند و خداوند بخشنده‌ و مهربان‌است‌».

حجاب‌ واقعی‌ زن‌ موجب‌ حفظ حرمت‌ ومتانت‌ اوست‌ و حتی‌ نسبت‌ به‌ طمع‌ هوسبازان‌،نقش‌ باز دارنده‌ای‌ دارد و به‌ ویژه‌ حجاب‌ زنان‌جوان‌ این‌ دلالت‌ را برای‌ مردان‌ عیاش‌ وشهوتران‌ خیابانی‌ دارد که‌ من‌ زن‌ مسلمانم‌ و حلال‌و حرام‌ خداوند را رعایت‌ می‌کنم‌ و اهل‌ مجالست‌با لهو و حرام‌ نیستم‌ و حتی‌ به‌ طور معمول‌ در عرف‌مردان‌ فاسد و شهوتران‌ نیز حریم‌ زنان با حجاب‌،عفیف‌ و با غیرت‌ محفوظ است‌ و آنان‌ مورد اذیت‌و آزار قرار نمی‌گیرند.

آرامش‌ روان‌ شخصی‌ و اجتماعی‌
غریزه‌ جنسی‌ امری‌ واقعی‌ در نفس‌ انسان‌است‌: نفس‌ که‌ کانون‌ خواهشها و تمنیات‌ می‌باشد،بعدی‌ از ابعاد وجودی‌ است‌ که‌ مستقل‌ از عقل‌عمل‌ می‌کند. انسان‌ ممکن‌ است‌ عقل‌ نداشته‌ باشدو مجنون‌ باشد، ولی‌ به‌خاطر نفس‌، کششهای‌شهوی‌ داشته‌ باشد.

ارضای‌ غریزه‌ جنسی‌ از امور طبیعی‌ زندگی‌انسان‌ پس‌ از بلوغ‌ جنسی‌ است‌ که‌ این‌ مهم‌ باپدیده‌ ازدواج‌ در اسلام‌ سامان‌ می‌یابد.

غریزه‌ جنسی‌ به‌ معنای‌ اعم‌، شامل‌ فعل‌ فیزیکی‌و خواهش‌ نفسانی‌ است‌ که‌ از دو جهت‌: ازدواج‌برای‌ زن‌ و مرد، و نگاه‌ برای‌ مرد و حجاب‌ برای‌زن‌ کنترل‌ می‌شود; یعنی‌ ازدواج‌ به‌ تنهایی‌ به‌عنوان‌ یک‌ عامل‌ کنترل‌ غریزه‌ جنسی‌ عمل‌ می‌کندو جهت‌ دوم‌; نگاه‌ مرد و حجاب‌ زن‌ است‌; اگر مردموظف‌ به‌ حفظ نگاه‌ و زن‌ موظف‌ به‌ حفظ حجاب‌نباشد، جامعه‌ تا آزادی‌ جنسی‌ غربی پیش‌ می‌رودو نبودن‌ حریم‌ قانونی‌ میان‌ زن‌ و مرد و آزادی‌معاشرتها و مباشرتهای‌ جنسی‌، بی‌بند و باریها و هیجانهای‌ جنسی‌ را افزایش‌ می‌دهد و تنها راه‌آرامش‌ در این‌ دیدگاه‌، آزادی‌ کامل‌ جنسی‌ برای‌مرد و زن‌ است‌ که‌ با توجه‌ به‌ مسئله‌ خانواده‌ و مادرشدن‌ زنها، آرامش‌ روان‌ خانمها به‌ عنوان‌ یک‌انسان‌ از جهت‌ شخصی‌ و اجتماعی‌ بیشتر تخریب‌می‌شود. آزادی‌ عریانی‌ و بندباری‌ جنسی‌ با رفع‌هرگونه‌ پوشش‌ و حجاب‌ از محیط شخصی‌ وخانوادگی‌ تا محافل‌ عمومی‌ و اجتماعی‌ مانندساحل‌ دریاها، استخرها، خیابانها و... از زن‌ یک‌کالای‌ مصرفی‌ می‌سازد که‌ برای‌ تمام‌ مردان‌هوسباز بهره‌دهی‌ حظ بصر داشته‌ باشد و شیادان‌فاسد را به‌ تماشای‌ مجانی‌ زیباییهای‌ زن‌، که‌ ودیعه‌الهی‌ برای‌ او، شوهرش‌ و خانواده‌اش‌ است‌،می‌کشاند و پایه‌ تجارت‌ سکس‌ و زنان در دنیای‌ به‌اصطلاح‌ متمدن‌ و آزاد، براساس‌ شکستن‌ حرمت‌و روان‌ زن‌ و تجاوز به‌ حریم‌ او، بعد از کشف‌حجاب‌ زنهاست‌; گرچه‌ این‌ مفاهیم‌ با القای‌ تربیت‌فاسد و غلط غربی در دختران‌ و سرانجام‌ پذیرش‌خودشان‌، جامه‌ عمل‌ می‌پوشد. 
 

فلسفه عفاف (18/6/1386)

نویسنده :مرضیه شکوری


خداوند مسئول به آفرینش ما بود و ما مسئول به رشد و تعالی این آفرینش ، برای او به عنوان خالق ، بسیار حائز اهمیت است که مخلوق او بر روی زمین چگونه از ودیعه ای که به رسم امانت به او سپرده اند حراست می کند، به چه چیزی معتقد می شود و در کدام مکتب رشد می کند از تمام وظایفی که خداوند بر دوش مخلوق خود یعنی انسان، نهاده است پرورش و بالنده کردن صفت عفاف دارای جایگاه ویژه ای می باشد.

در قرآن به شخصی عفیف گفته می شود که خود نگهدار و با مناعت باشد[1].
عفاف، طهارت درونی و نوعی حجاب باطنی است که از آنجایی که انسان ذاتاً موجودی است دارای 2 بعد الهی و مادی می بایست به او آموخت که اگر همه یکسان آمده ایم اما برای رجعت بهتر، آنانی در اولویت هستند که دارای درونی آراسته تر باشند و در صورت تلاش و برنامه ریزی صحیح نفس خویش را در مسیر انسانیت رشد دهند، اما آنانی که در مسیر حیوانیت و خواسته های نفسانی خود حرکت کنند این نشان از عدم برنامه ریزی مناسب آنان جهت تادیب نفس خویش است در واقع واژه عفت بر کنترل شهوات و جلوگیری آن در خروج از مرز اعتدال تلقی می شود دامنه عفاف دارای گستره وسیعی می باشد، که از شئونات فردی گرفته تا تعاملات اجتماعی را در بر می گیرد بنابر این جهت کاهش تحریکات نفسی که تماماً بوی دنیا و زینت های آن را می دهد باید برای نجات نفسمان کاری کنیم .فطرت، هدیه خداوند در جوهره هر فرد است و انسان ها بدون ذره ای تلاش در مسیر رغبت به آن، میل ذاتی دارند، عفاف نیز جزئی از باورهای فطرت است که بصورت نهادی بالقوه در انسان ها در نوسانی از رشد و تنزل مشهود است اما این نوسان در حیات عفاف، مستلزم تربیت و درونه کردن آن توسط عوامل بسیاری چون وراثت، تربیت و محیط می باشد.

در واقع نفس ما مدیون فطرت ما و فطرت ما ولی نعمت نفس ما است و ما به عنوان صاحبان نفس خویش باید فضائل اخلاقی را در خود بارور کنیم تا فطرت بالقوه ما از طریق تماس با فضائل اخلاقی در مسیری از بالفعل های غنی رشد کند شاید با این کار فضائل به جای رذایل در او ملکه ذهنش شود و نهایتاً خواهد آموخت که پرداخت ذکات هر چیزی عمر مفید او را مستمر خواهد کرد اما این اراده ، مشروط به همت والایی است که به فریاد ضمیر خویش برسیم.

از مؤلفه های درونه شدن فرایند عفاف، موضوع وراثت را بیان کردیم که همان انتقال خصوصیات جسمانی و حالات روانی و ویژگی های اخلاقی و رفتاری والدین بصورت غالب و اجداد بصورت نهفته در نسل های بعدی می باشد و بعضاً بصورت مثبت و منفی در افراد تاثیر می گذارد .

امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند: اذا کرم اصل الرجال ،کرم مغیبه و محضره[2]
وقتی اصل و ریشه انسان خوب و شریف باشد نهان و آشکارش خوب و شریف است
و گاهاً با استناد به کلام نبی اکرم (ص) که فرمودند:
اشقی شقی فی بطن امه و السعید سعید فی بطن امه [3]

می توان به این نتیجه رسید که فضیلت مند شدن اخلاق دلیل بر پا کی ریشه خانوادگی است.

قاعدتا در راستای فرمایش حضرات معصومین(صلواه الله و سلامه علیه ) می بایست به این نکته اشاره کرد که بهترین بذرها اگر بی توجه به شرایط کاشته شوند هرگز به ثمر نخواهند رسید، بنابراین با اینکه پسر نوح نبی (ع) در کانون وحی می زیست نتوانست با تربیت خویش متصل به خانوادۀ روحانی اش شود اما انسانهایی هستند که با وجود خانواده های بدون تقید اعتقادی ، چنگ به حبل المتین الهی زده اند و فارغ از اصالت خویش به دریای بی کران محبت خداوند پناه برده اند .

محیط تربیتی کودک که شاخصه بعدی می باشد جایی است که او در آن رشد می کند و این محیط در شقاوت و سعادت او نیز دخیل است والدینی که محیط تربیتی فرزندان خود را به گونه ای هدفمند و دارای ساختاری اصولی مهیا می کنند و حتی در ویژگی های رفتاری و گفتاری فرزندان خود برنامه ریزی کرده و در قدم به قدم برنامه های تربیتی و فضایل اخلاقی فرزندانشان، خود را مسئول می دانند در واقع در ریشه دوانیدن مبنای فضایل، یعنی دارامند کردن فرزندان خود به پاکدامنی و عفت ، همتی در خور تقدیر انجام داده اند.
بسیاری از آسیب های اجتماعی و آلودگی های اخلاقی و در واقع بی عفتی جوانان از محیط خانواده آغاز و معلول تربیت های نادرست و یا عدم نظارت والدین بر فرزندان است.

وقتی خوب می نگریم و در تورق ثانیه های عمر خود به محاسبه می نشینیم،می بینیم حاصل تمام عمر از مکث بر روی لحظه های خودسازی ما شکل می گیرد پس بیائید با همت خویش و با درونی پاک فضائل درون خویش را به صحنه جامعه بکشانیم که براستی تمام آن چیزی جز مراقبت از نفس نیست.


--------------------------------------------------------------------------------

[1] . لسان العرب ، ج9،ص290
[2] . خانواده و کودکان گرفتار ، ص10 تا ص12
[3] . غررالحکم ، ج 1 ، ص 379 

فرهنگ، عفاف و پوشش

نوشتار حاضر گزیده ای است از کتاب «فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى» نوشته دکتر غلامعلى حداد عادل درباره موضوع فرهنگ، عفاف و پوشش. این کتاب اولین بار درسال 1359 ه. ش چاپ شد و آنچه مى خوانید گزارشى است از چاپ چهارم آن. کتاب در 76 صفحه، به صورت مصور و قطع رقعى به وسیله انتشارات صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران (سروش) چاپ شده است.

● نویسنده: غلامعلی - حداد عادل
● منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از ماهنامه کوثر، شماره 34



نویسنده در مقدمه لباس پوشیدن را از دیدگاههاى مختلفى چون روانشناسى، اخلاق، اقتصاد، جامعه شناسى، مذهب، قانون وجغرافیا قابل مطالعه مى داند و مى نویسد: «منشا اصلى پیدایش لباس نیاز به محفوظ ماندن، عفیف ماندن و زیبابودن است، امااشتباه است اگر تصور کنیم که مى توانیم این همه اختلاف و تنوع راکه در لباس افراد در جوامع و دورانهاى مختلف دیده مى شود، تنهابا درنظر گرفتن این سه اصل توجیه کنیم. رابطه فرهنگ و لباس رادر طول رابطه لباس با سایر عوامل اجتماعى، اقلیمى، اقتصادى وتاریخى مى دانیم نه در عرض آن، به عبارت دیگر ما تاثیر فرهنگ را بر لباس مهم تر و کلى تر از آن مى دانیم که از آن در ردیف سایرتاثیرها گفتگو کنیم و معتقدیم همه تغییراتى که در لباس ازناحیه عواملى داخلى غیر از فرهنگ، ایجاد مى شود، تابع رابطه لباس و فرهنگ و محاط در چارچوب محدودیتهاى فرهنگى است.»

رابطه لباس و فرهنگ

 
«انسان بسته به این که براى جهان چه معنایى قائل باشد،خود را چگونه موجودى بشناسد، چه سرنوشتى براى خود تصور کند وسعادت خود را درچه بداند، لباس پوشیدن تفاوت مى کند. معتقدیم که اگر در جوامع غربى مذهب و قانون تعیین کننده نوع پوشش نیست، نباید تصور کرد که مردم در انتخاب لباس آزادند و لباس آنان از هیچ معیار و ملاکى تبعیت نمى کند و هیچ بینش برآن حاکم نیست،لباس انسان، نخست تابع فرهنگ جامعه اوست و سپس تابع سلیقه خوداو، جامعه غربى با لباسى که برتن دارد، با ما سخن مى گوید اگر به این سخن گوش دهیم فلسفه و فرهنگ غرب را خواهیم شنید.

اثبات مدعا

او نگاهى به دنیاى پیرامون خویش مى افکند و دو بخش از جهان رادر نظر مى گیرد:

1. دنیاى مادى غرب که با علم و تکنولوژى و استعمارگرى مشخص مى شود.

2. بخش که وارث فرهنگ ها و تمدن هاى کهن است که مورد هجوم فرهنگ غرب واقع شده است و متاسفانه خود را در برابر فرهنگ باخته است وى با گذرى بر تصاویر لباسهاى مردم حبشه، آفریقاى غربى وسرخپوستان آمریکا، ارمنستان، چین، چکسلواکى، اکوادر،یونان، هند، کرد، لهستان، ایران و نخستین نشانه هاى تقلیداز لباس اروپایى در ایران، لباس زنان فرایش، سنگال، بولیوى و پرو و سرانجام لباس زنان سرخپوس آمریکاى شمالى، به ویژه اشتراک لباسهاى ایران در طول تاریخ (چادر، پیراهن بلند که تامچ پاى را مى پوشاند.) و وجه اشتراک تمام لباسها (بلند،گشاد، غیرچسبان، عموما باسربند، کلاه و دستار) است.

وى آنگاه به طرح این پرسش مى پردازد که چرا انسان غیر غربى عموما با لباس بلند و گشاد در جامعه ظاهر مى شود و انسان غربى با لباس تنگ و کوتاه !

وى مى نویسد: «دوختن لباسهاى تنگ براى مردم هزار سال پیش کارى چندان دشوار و پیچیده نبوده که نتوانند از عهده آن برآیندو امروزه هم دشوار نیست... علاوه براین مردم قدیم هراندازه هم که مطابق معیارهاى غربى عقب مانده فرض شوند این اندازه مى فهمیده اند که اگر شلوار را گشاد ندوزند و دامن پیراهن راکوتاهتر کنند صرفه جویى کرده اند و این خود به نفع آنهاست. پس نمى توان گفت این تفاوت در شکل لباس ناشى از پیشرفت و عقب ماندگى است و نمى توان گفت که شرقیان اگر مى توانستند آنها هم مثل مردم امروز غرب لباس مى دوخته اند. باید گفت: این جهان بینى و نظام ارزشهاى شرق است که اقتضاى چنان لباسى را دارد و لباس امروزغرب نیز متناسب با جهان بینى و فرهنگ امروز غرب است.»

رابطه لباس غربى با فرهنگ غربى

نویسنده در این بخش به دنبال کشف رابطه لباس تنگ وکوتاه غرب با جهان بینى آن است. مى نویسد: تمدن غرب، جلوه یک زندگى است که در آن دیگر معنویت و قدس اصالت ندارد و انسان موجودى نیست که حامل «روح الهى » باشد و بتواند خلیفه خدا در زمین شود.

نویسنده حضور جریان هاى ضعیفى از اندیشه هاى معنوى در غرب رانیز انکار نمى کند ولى معتقد است این متفکران پراکنده ستارگان کم نورى هستند که با همه التهاب و اضطراب خویش این شب تاریک رابه روز روشن مبدل نمى کنند.

نویسنده مى افزاید: در چنین فرهنگى که هیچ فردایى پس از مرگى در انتظار انسان نیست و هیچ بهشتى او را به خود دعوت نمى کند، انسان چه مى تواندکرد ؟ همه فرصتى که او براى بودن دارد همین فاصله کوتاه تولدتامرگ است و او که جز در این فرصت مجال دیگرى براى بودن ندارد، ناچار است تا مى تواند از هر آنچه در این تبعیت لذت بخش و لذت آور است، بهره گیرى نماید... و یکى از چیزهایى که مى تواندبه او لذت ببخشد «تن انسان » است.

نویسنده این تحول در فرهنگ غرب را همزمان با رنسانس در فرهنگ غربى مى داند و مجسمه هاى ساخته شده در این دوره را نماینده اومانیسم و انسان محورى مى داند و مى نویسد: «ناگهان از زیرتیشه سنگتراشان هنرمند رنسانس، مجسمه هایى برهنه بیرون مى آیدکه بیش از هرچیز مى خواهد این احساس را به بیننده القا کند که انسان همه تن است وهنرمند باید به تن او توجه داشته باشد...

در نقاشى نیز تفاوت آشکارى میان آثار این دوره و آثار قبل ازآن مشهود است بهترین راه براى درک تفاوت دوبینش جدید و قدیم مقایسه صورت هایى است که نقاشان به تخیل خود از مریم مقدس کشیده اند. اکنون در صورت این مریم دنیوى شده آن شرم مقدس دیده نمى شود. حتى ارزش مریم نیز در این دوران به زیبایى ظاهرى اوبستگى دارد.»
 
در این بخش «زن، فقط تن » است و ارزش او به اندازه ارزش تن اوست. در چنین فرهنگى لباس وسیله اى براى پوشش تن نیست بلکه براى آرایش آن است و در چنین حال و هوایى که شخصیت زن به نمایش جسم اوست، لباس اوباید تنگ باشد تا همچون لباس خانه تن که «پوست دوم » اوست و لباس به تن مى کند تا با کمک آن بعضى ازاندام خود را در «قالب » و بعضى دیگر را در «قاب » بگیرد. آنچه مدل لباس را تعیین مى کند روانشناسى جنسى است و در حقیقت مبتکران مدهاى تازه همواره در کار تنظیم نسبت میان برهنگى وپوشیدگى هستند تا بتوانند حداکثر جلوه و جاذبه را در این جنس وحد کثر اشتیاق را در آن حنس دیگر ایجاد نمایند. این تنها لباس زن نیست که تابع رابطه «چشم و جسم » است که لباس مردان نیزهست.

سرمایه دارى و لباس


هنر که ترجمان عالم معنى بود، آینه صورت وسیماآینه ابتذال شد. «گویرخاصیت عدسى فیلم بردارى این است که جز این گونه مناظر را از خود عبور نمى دهد و تلویزیون ها سینما را هر شب به همه خانه ها ارمغان برد و تئاتر نیز کمى دیرتر اما سرانجام مغلوب این غول درنده وحشى شد و نمایش «تنهاى عریان » و «صحنه هاى آمیزش جنسى » در تماشاخانه ها معمول گشت.»

وى آنگاه به طرح این سوال مى پردازد که: از آنان که همه تفاوت هاى شرق و غرب را ناشى از پیشرفت صنعتى غرب و عقب ماندگى شرق مى دانند باید پرسید، چه رابطه اى میان علم و پیشرفت علمى وبرهنگى وجود دارد ؟

اکنون در غرب برهنگى و عریانى به جاى زیبایى نشسته و «سکس جاى عشق » را گرفته و ابتذال و تحریک جنسى نام هنریافته است.

دریغا در تمدن فرهنگى که در همه فرهنگها و تمدنهاى جهان را به چشم تحقیر مى نگرد زن به صورت حیوانى در آمده است ه باید ازجنسیت او بى هیچ قید و شرط و حدومرزى بهره گرفت... اگر زندگى زن بسته به آن است که او را نگاه کنند مرد نیز براى آن زنده است که دست کم یک سوم مجلات نیرهاى روزنامه فروشان غربى «چشم نامه » است و تیراژ این مجلات از همه نشریات دیگر بیشتر و درآمد آن افزونتر است و کارتا بدانجا بالا مى گیرد که صادرات این گونه مجلات در اقتصاد کشورهاى غربى سهمى عمده پیدا مى کند...

وى آنگاه به نقش سازندگان لوازم آرایش و مد و صنایع نساجى وخیاطى اشاره مى کند...

زمینه هاى تاریخى و بازوهاى علمى و فلسفى

«اگر کلیسا، ازدواج را امرى مغایر با معنویت محسوب نمى کرد... شاید این عکس العمل در تمدن جدید به وجود نمى آمد. بایدقبول کرد که لازمه هر تفریطى، یک افراط است اگر قدسیانى ازقبیل سن ژروم به نام دین تبلیغ نمى کردند که «با تبر بکارت درخت زناشویى را فرواندازید» امروز در غرب به نام بى ریشى درخت زناشویى را با تبر زناکارى فرو نمى انداختند.»

رابطه حجاب با فرهنگ اسلامى

محدودیت هایى که برا غریزه جنسى در اسلام معین شده براى هدایت و رساندن انسان به مقصد است. تن، تنها بخش از وجود انسان است، و انسان همه تن نیست که با مرگ فانى شود و تنها مجال براى موجود بودن و خوشبخت بودن نیز تمتع محدود جهانى میانى تولد تامرگ نیست... لذا وظیفه خود را خطیرتر از آن مى بیند که تنهابه «بدن نمایى » و آرایش جسم بپردازد... لباس به تن نمى کند که تن را عرضه کند، بلکه لباس مى پوشد تا خود را بپوشد، لباس براى او یک حریم است به منزله دیوارى و دژى است که تن را از دستبرد محفوظ مى دارد و کرامت او را حفظ مى کند. لباس براى آن است که تحریک جنسى را کم کند نه آن که بر قدرت تحریک بیفزاید، لباس پوست دوم انسان نیست، بلکه خانه اول اوست.

انسان اسلام کمال خود را در آن نمى بیند که تن خویش را چون کالایى تزیین کند و به فروشد، بلکه به جاى آن که تن خود را به خلق به فروشد، جان خود را به خداى خویش مى فروشد...»

لباس و سر ضمیر

آرایش و نوع لباس از سرضمیرانسان خبر مى دهد. همچنین لباس تحت تاثیر فرهنگ و معرف شخصیت افراد هست. میان شخصیت افراد وفرهنگ عمومى نیز ارتباطى قوى وجود دارد. به نظر نویسنده: نیاز به ابراز وجود خود به دیگران در جامعه فاقد ارزش هاى معنوى، به این دلیل است کهتنها جامعه اصالت دارد و رصت بودن و نشان دادن و لذت بردن تنها چند روزى است. لذا مدسازان از این عطش سیرى ناپذیر سودجویى مى کنند.
 
وى دلایل دیگرى را نیز براى مدپرستى بیان مى کند که عقده هاى چرکین دوران مختلف از آن جمله است. مانند مردانى که نمایش لباس زنان خود را وسیله اى براى اعلام وجود و جلالت خود قرار مى دهند. آنگاه به کراهت لباس شهرت در اسلام اشاره مى کند و به نظر وى اشراف با لباس گران قیمت وضع خود را مى نمایانند و با لباس خخود را زا دل عموم بیرون مى کشندتا بودن خود را ثابت کنند و مردم نیز به دنبال آنان براى تشبه به آنان مدام در حرکتند و این دورتلخ همواره ادامه دارد و دربخشى از این قسمت وى مى نویسد:
 
 «در جامعه هاى غربى که نظام ادارى محکم و جا افتاده،ماشینیسم و تسلط نظامهاى اقتصادى و دولتها بر آموزش و پرورش ووسایل ارتباط جمعى، افراد جامعه را روزبه روز به هم شبیه ترمى کند...» فرد وقتى نتواند خود را از راههاى منطقى ومعقول ممتاز و مشخص کند به هراقدام دیگرى دست مى زند و بس ککه سعى مى کند با ایجاد هرگونه تغییرى در شکل لباس و نوع آرایش سرو صورت توجه دیگران را به خود جلب کند و خود را از گم شدن درجامعه نجات دهد. چرا که او که به حقیقتى برتر از جامعه مثلاخدا معتقد نیست، گم شدن در جامعه را فناى شخصیت و مرگ خودمى داند.»

بى حجابى چگونه به ایران آمد ؟

«یکى از ثمرات هجوم غرب به ایران همین تغییر لباس و رواج برهنگى در میان قشرهایى از جامعه بوده است و از آن در رژیم طاغوت تحت عنوان «کشف حجاب » و در این اواخر «رفع حجاب »یاد مى شد و در حقیقت چیزى جز مبارزه با پوشش اسلامى و ترویج لباس غربى نبود. اجراى این برنامه محتاج دو شرط بود.

نخست یک زمینه فرهنگى و اجتماعى براى پذیرش لباس غربى و دوم یک عامل اجرا که زور داشته باشد و به اسلام اعتقاد نداشته باشد. عامل دوم رضاخان بود...

شرط اول یعنى زمینه فرهنگى و اجتماعى پذیرش لباس غربى راعربزده ها تامین کردند.
 
 آنان اسلام را نمى شناختند و به غرب خوشبینى مطلق داشتند. بیگانه با خویش وچشم بسته، دلبسته بیگانه بودند. در واقع این قشر معدود همان قشرى بودند که قبل از فرو رفتن در لباس غربى و قبل از به دست گرفتن پرچم فرهنگ غرب، آن فرهنگ را پذیرفته بودند و تغییر لباس آخرین و بیرونى ترین پوسته اى بود که در وجود آنها تغییر مى کرد. این امر به ظاهر کم اهمیت تنها در جامعه ما اتفاق نیفتاد. در همه مشرق زمین، بسیارى از مردم به دنبال تسلیم در برابر فرهنگ غرب،جامه غربى به تن کردند... اگر پذیرش لباس غربى نتیجه سلطه فرهنگى غرب و خود باختگى شرق نیست چرا تاکنون دیده نشده است که حتى یک نمونه از خصوصیات لباس شرقى در مغرب زمین پذیرفته شود ؟...
 
در جامعه ما در سالهاى قبل از 1314 آنها که تغییر لباس راپذیرفتند همان کسانى بودند که فرهنگ غربى را پذیرفته بودند وآنها که نپذیرفتند نیز دقیقا آنهایى بودند که آن فرهنگ رانپذیرفته بودند و گول اتو به اصطلاح «ترقى » و «آزادى » و«تساوى حقوق » را نخورده بودند.»
لباس ژاپنى ها چگونه غربى شد ؟

نویسنده براى آن که مساله تغییر لباس در مقیاس جهانى آن درک شود، تاریخ لباس مردم ژاپن رادر این بخش توضیح مى دهد که بسیارعبرت آموز و تکان دهنده است و خوانندگان را به مطالعه کتاب فرامى خوانیم: در ادامه این بخش مى خوانیم: «مى بینید که مساله، مساله آزادى فرد و سلیقه شخصى نیست، بلکه هجوم یک فرهنگ خالى از معنویت است به فرهنگ هاى معنوى وسننى و مى بینند که در ژاپن هم که اسلام در کار نبوده است، قبل از غربزدگى مردان و زنان لباسهاى گشاد و بلند مى پوشیده اند و به دنبال نغوذ غرب... خانواده سلطنتى داعیان و اشراف همزمان باتقلید از رقص و موسیقى و عادتهاى اجتماعى غرب، لباسهاى سنتى خود را کنار مى گذارند و لباس غربى مى پوشند...»

در ادامه نویسنده به حجاب در تمدن هاى قدیمى، یونان، اسپارت و ایران نیز اشاره مى کند و آنگاه سخنى از امام خمینى (ره) راحسن ختام این بخش قرار مى دهد: «ما مى دانیم ک این سخنان براى کسانى که با خیانتکارى وشهوت پرستى و نواز و رقص و هزار جور مظاهر فسق و بى عفتى بارآمدند، خیلى گران است. البته که تمدن و تعالى مملکت را به لخت شدن زنها در خیابانها مى دانند و به گفته بى خردانه خودشان باکشف حجاب نصف جمعیت مملکت کارگر مى شود (لکن چه کارى همه مى دانید و مى دانیم) حاضر نیستند مملکت با طرز معقولانه و درزیر قانون خدا و عقل اداره شود. آنهایى که این قدر قوه تمیزندارند که کلاه لکنى را که پس مانده درندگان اروپاست، ترقى کشور مى دانند با آنها ما حرف نداریم... آن روز که کلاه پهلوى سرآنها گذاشتند همه مى گفتند: مملکت باید یک شعار ملى داشته باشد.
 
استقلال در پوشش دلیل استقلال مملکت و حافظ آن است. چند روزبعد کلاه للنى گذاشتند سرآنها، یک دفعه حرفها عوض شد. گفتند:ما با اجانب مراوده داریم باید همه هم شکل شویم تا در جهان باعظمت باشیم. مملکتى که با کلاه عظمت براى خود درست مى کند یابرایش درست مى کنند هر روز کلاهش را ربودند، عظمتش را هم مى برند.»

منطق عفاف

نویسنده در پایان کتاب بدون رجوع به تاریخ گذشته و فرهنگ هادلایل دیگرى بر لزوم پوشش ارائه مى شود از جمله این که:

1. برهنگى ارزش زن را از بین مى برد و او را تا حد یک کالا وجنس پست مى کند و ارضاى غریزه جنسى به معنى همگانى و همه جایى کردن مساله جنسیت نیست. زنى که تن و اندام خود را در معرض دید مى گذارد مى خواهد با زنانگى خود جایى براى خود در دل ها یاشخصیت ها بیابد نه انسانیت خود. وقتى کار به اینجا مى کشد که دیگر بر زن نه به عنوان یک موجود داراى شخصیت و هویت بلکه ازاجزاى بدن او صحبت مى آید و از سکس بودن سر و سینه و پاى زن چنان بحث مى شود که از مزه گوشت گردن و قلوه گاو و ران گوسفند.بزرگترین لطمه به خود زن وارد شده است.»

2. «بى بندوبارى در پوشش، بى بندوبارى در تحریک است وبى بندوبارى در تحریک بنیاد خانواده را متلاشى مى کند. غریزه جنسى یکى از علل مهم ازدواج و به وجود آمدن خانواده است. اماپس از ازدواج هرچه زمانى مى گذرد، نقش غریزه جنسى در حفظ دوام خانواده کمتر مى شود و به جاى آن نقش عشق تفاهم و وفادارى دربقاى خانواده بیشتر مى شود. هم در اینجا باید گفت که بى لباسى،عریانى وخود نمایى، آفت زندگى خانوادگى است و در یک کلام بى حجابى ریشه رخت خانواده را مى خشکاند...

سخن آخر

نویسنده در پایان کتاب داستانى از کریستین آندرس را نقل مى کند و در پایان نتیجه مى گیرد:

اینک تمدن غرب، چنین وانمود مى کند که مى خواهد براى انسان لباس بدوزد... اما در حقیقت به جاى آن که لباس برتن او کند، او را برهنه ساخته است و هیچ کس جرئت نمى کند فریاد برآورد که لباس درکار نیست و حاصل این همه مد و پارچه و چه و چه برهنگى انسان است. همه مى ترسند که مبادا خیاطان حقه بازى که زرو سیم را برده اند و مى برند، آنها را به ناپاکى در اصل و نسب متهم کنند، آیا در این جهان که همه اسیر و شیفته تبلیغات غرب شده اند مردمى پیدا مى شوند که دلى به پاکى آن کودک داشته باشندو فریاد برآورند که آنچه به نام لباس در غرب به تن انسان مى پوشانند، لباس نیست، بلکه برهنگى است.

چرا آن مردم، ما نباشیم ؟
 
نظام اقتصادى غرب با بینش مادى آن به ایجاد سرمایه دارى منجرشد که همه قوا و امکانات و غرایز را تنها براى داغتر کردن بازار تولید و مصرف به خدمت گرفت از اختلاف جنسیت ها به عنوان عامل قوى مصر سود برد و زن محکوم چنین اقتصادى شد. بر همین اساس سکس جاى عشق را گرفت و هزاران بازار به یارى سکس ایجاد شد
در این بخش نویسنده فرهنگ را کلى ترین بخش و نگرشى که یک جامعه نسبت به جهان دارد مى داند و از نقش جهان بینى در جنبه هاى محسوس زندگى سخن مى گوید و تاکید مى کند که اختلاف در لباس جوامع علاوه بر عوامل اجتماعى، اقتصادى و... ناشى از فرهنگ ها وبینش هاى مختلف آنان است و مى نویسد:

پوشش زنان

مدیریت امور بین الملل-مرکز امور زنان و خانواده

شکل گیری پوشش در میان اقوام مختلف دارای خاستگاه مشترک بوده،اما در گذر زمان تحت تأثیر عوامل گوناگون هریک از اقوام نوعی خاص از پوشش را برگزیده اند.

پوشش، فرای آنکه به عنوان یک نیاز بنیادین مادی برای بشر به حساب می آید، عاملی برای نمایش اعتقاد و شخصیت افراد تلقی می شود و نوعی پرچم وجودی انسان است.
تاریخ 2500 سال ایران را که ورق بزنیم در هیچ کجای آن ایرانی بدون پوشش دیده نشده است. مگر آنجا که دستان بیگانگان خواسته این ملت را از تمدن و فرهنگش جدا کند. نیم نگاهی به دوره های متمادی زندگی ایرانیان، نشانگر آن است که حفظ حریم فردی و بین فردی از اهمیت زیادی برخوردار بوده است و این امر خصوصاً در پوشاک آنان خودنمایی می کند، ساختار پوشاک زنان در ایران نشانگر عمق نگاه باستانی فرهنگ ایرانی در خصوص پوشش زنان، حریم بین فردی و تأثیر آن در رشد فرد و جامعه است.

نکته قابل توجه آن است که گرچه حیات آدمیان از همان آغاز با پوشش پیوند خورده است. به دلیل وجود نوعی احساس حیای طبیعی در جنس ماده، زنان در طول تاریخ در امر پوشش تلاش و جدیت بیش تر از خود نشان داده اند. ( لذات فلسفه، ویل دورانت، ص 129 )

پوشاک با مدنیت و تمدن بشری همواره ارتباط مستقیم داشته و هرچه تمدن انسان جلوتر رفته، تکه های پوشش او بیشتر شده است و تنها در قرن بیستم که می بینیم تمدن با هزاران تعمد با عریانی و برهنگی همراه می شود.

طبق نظر براون وشنایدر در کتاب پوشاک اقوام مختلف یهودیان، مسیحیان، اعراب ، یونانیان، اهالی رم، آلمان، خاور نزدیک و ... حجاب را به طور کامل رعایت می کردند و اکثراً سر خویش را نیز می پوشاندند. برابر تصاویر این کتاب، کاهش تدریجی حجاب زنان از نیمه دوم قرن هجدهم در اروپا آغاز شد ولی حتی تا اواخر قرن نوزدهم، اروپاییان همچنان لباس بلند می پوشیدند و سر را نیز می پوشاندند و همین متداول بودن حجاب در میان ملل مختلف، نشان دهنده تمایل فطری انسان خصوصاً زنان به حجاب دانسته شده است. ( پوشاک اقوام مختلف ، ترجمه یوسف کیوان شکوهی )

از نظر تاریخی، شکل نوین پوشش تحت عنوان بی حجابی از قرن نوزدهم آغاز شد. پس از رنسانس و انقلاب علمی- صنعتی به ویژه پس از جنگ جهانی دوم (1944 م ) با وقوع نهضت به اصطلاح آزادی زنان ! کنار گذاشتن حجاب مورد تشویق و تکریم قرار گرفت. به گفته ویل دورانت فیلسوف تمدن نگار غرب، کارخانه داران بزرگ برای استفاده از نیروی کار ارزان قیمت زنان و حضور آنان در محیط کار، تبلیغات وسیعی را آغاز کردند و موجی جدید به وجود آوردند که نهضت زنان برای آزادی نامیده شد و درباره ضرورت آن تبلیغات وسیعی در مطبوعات انجام گرفت. ( لذات فلسفه، ص151 )

در طول تاریخ زنان مسلمان مبارزات و مقاومتهای زیادی را جهت حفظ عفاف و پوشش کرده اند و می کنند. مانند زنان الجزایر در مقابل حکومت فرانسه و زنان ترکیه، تونس و نیز زنان ایران در زمان پادشاهی رضاشاه که به مقاومت خود ادامه دادند.

فرانتس فانون در خصوص مقاومت زنان الجزایر می گوید: هر چادری که دور انداخته می شود.، افق جدیدی روی استعمارگران می گشاید و پس از دیدن هر چهره بی حجابی امیدهای حمله ورشدن اشغالگران ده برابر می شود.

حکومتهای استعماری تمدن بزرگ اندلس که مرکز کسب دانش و سرچشمه نهضت عظیم علمی و فکری رنسانس بود را با حربه بی حجاب کردن زنان به سقوط کشاندند، به گفته گوستاو لوبون، انحطاط اندلس پس از اخراج و قتل عام مسلمانان و به فساد کشیدن جوانان به اندازه ای سریع و شدید بود که به جرأت می توان گفت تاریخ نظیر چنین سقوطی را ندیده است.

دامنه این اقدامات کم کم کشورهای اسلامی را فرا گرفت. نخستین کشور اسلامی که به صورت رسمی و پلیسی علیه حجاب بانوان روی آورد، افغانستان بود. ترکیه در سال 1313 و رضاخان در ایران در 17 دی ماه 1314( مطابق 1935 م ) کشف حجاب را اجرا کردند. در یک اقدام خشن از سوی نیروی انتظامی در سراسر کشور حجاب زنان از سر آنان به زور برداشته شد و حضور زنان و دختران با حجاب در مدارس و ادارات ممنوع شد و امروزه نیز شاهد این حرکت ضد حقوقی بشر در کشورهای اروپایی به خصوص فرانسه و ... که اقلیت های مسلمان را تحت فشار قرار می دهند و هزاران تن از زنان از ادامه تحصیل و داشتن شغل محروم شدند. وقتی در کشورهایی که الویت مسلمانها هستند مانند ترکیه، تونس و ... اقدام به قانونی کردن ضد حجاب می کنند که زنان مسلمان با استقامت و اعتراض دست از حجاب برنداشتند.

تاریخچه پوشش در ایران قبل از ورود اسلام

جهان بینی و انسان شناسی هر فرهنگ و مکتب، نقش اساسی و مهمی در انتخاب نوع و کیفیت پوشش دارد. تجلیات پوشش در میان زنان ایران چنان چشم گیر است که برخی از اندیشمندان و تمدن نگاران، ایران را منبع اصلی ترویج حجاب در جهان معرفی کرده اند. ( ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج2، ص 78- برتراند راسل، زناشویی و اخلاق، ص 135 )

یافته های پژوهشی نشان می دهد که زنان ایران از زمان مادها حجاب کاملی شامل پیراهن بلند چین دار، شلوار تا مچ پا و شنلی بلند روی لباسها داشته اند.

زنان با آزادی در محیط بیرون خانه رفت و آمد می کردند و هم پای مردان به کار می پرداختند و این امور با حجاب کامل همراه بوده است.

جایگاه فرهنگی پوشش در میان زنان نجیب ایران به گونه بوده است که هنگامی که خشایار شاه به ملکه وئسی دستور داد که بدون پوشش به بزم بیاید تا حاضران زیبایی او را بنگرند، وی امتناع کرد و برای این سرپیچی به حکم داوران، عنوان ملکه ایران را از دست داد.

طبق نقوش برجسته و مجسمه های ما قبل میلاد، پوشاک زنان دوره ماد از لحاظ شکل با کمی تفاوت با پوشاک مردان یکسان است و زن و مرد به واسطه اختلافی که میان پوشش سرشان وجود دارد، از هم تمیز داده می شوند. ( ضیاء پور، پوشاک باستانی ایرانیان، ص 54-51 )

زنان پارسی نیز از چادر استفاده می کردند و آن را بر روی تن خود می انداختند، به طوری که تمام لباسهای زیر را می پوشاند. نقوش روی فرش پازیریک که در سیبری پیدا شده و مربوط به دوره هخامنشی است، زنانی را نشان می دهد که پوششی سر اندر پا چیزی شبیه چادر روی همه پوشاک خود داشته اند.

در دوره اشکانیان نیز زنان پوشش کاملی داشتند و روی آن چادر به سر می کردند. چادر زنان اشکانی به رنگهای شاد و ارغوانی و سفید بوده است. این چادر به نحوی روی سر می افتاده که عمامه (نوعی کلاه زنانه) را در قسمت عقب و پهلوها می پوشانده است. ( همان منبع ص 197 )

از این دوره، نقش برجسته ای از پالیر در موزه لوور هست و زنی را نشان می دهد که چادر به سر دارد.

چادر در دوره ساسانیان هم استفاده می شده است. ( همان ص 114 ) و زنان ساسانی چادرگشاد و پر چینی به سر می کردند که تا ساق پا می رسیده است. حتی لباس هنرپیشگان زن مانند لباسهای بلند سایر بانوان، تا پشت پا کشیده شده است. ( علی سامی، تمدن ساسانی، ج1، ص 186 )

در دوره سلوکیان یونانی تبار نیز در نقش برجسته ای در نمروداغ آسیای صغیر، آنیتوکوس را در کنار همسرش که ملبس به پوشش و گونه ای سر انداز است، می توان مشاهده کرد. در دیوارنگاره های دور شهر تدمر و الحضرا در سوریه زنان چادر به سر دارند.

حجاب در ادیان الهی پیش از اسلام

شریعت حضرت ابراهیم(ع):

در آئین مقدس حضرت ابراهیم(ع) مسئله پوشش زنان، حائز اهمیت بوده است. در کتاب تورات چنین می خوانیم: « رفقه چشمان خود را بلند کرده و اسحاق را دید و از شتر خود فرود آمد، از خادم پرسید: این مرد کیست که در صحرا به استقبال ما می آید؟ خادم گفت: اقای من است. پس برقعه خود را گرفته، خود را پوشانید. » ( صفر پیدایش، باب 24، آیه 64 و 65 )

از این بیان روشن می شود که پوشش زن در مقابل نامحرم در شریعت حضرت ابراهیم(ع) وجود داشته است، زیرا رفقه در مقابل اسحاق که به او نامحرم بود، از شتر پیاده شد و خود را پوشاند تا چشم اسحاق به او نیفتد.

آئین یهود

در اصول اخلاقی « تلمود » که یکی از کتابهای مهم دینی و در حقیقت فقه مدون و آئین نامه یهودیان است، آمده : « اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت، چنانچه مثلاً بی آنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم می رفت و ... در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه، او را طلاق دهد.» ( ویل دورانت ، تاریخ تمدن، ج 4 ، ص 461 )

آئین مسیحیت

در کتاب انجیل آمده است: پولس در رساله خود به قدنتیان تصریح می کند: « در دل خود انصاف دهید آیا شایسته است که زن ناپوشیده نزد خدا دعا کند. » ( باب 11 آیه 14 )
پس در جایی که برای دعا باید سر زن پوشیده باشد، به هنگام روبرو شدن با نامحرم پوشش سر لازم تر خواهد بود. در رساله پولس به تیموتائوس آمده است: « و همچنین زنان خود را بیارایند به لباس حیا و پرهیز، نه به زلف و طلا و مروارید و رخت گرانبها، بلکه چنانکه زنان را می شاید که دعوای دینداری می کنند به اعمال صالحه. » ( باب 2، آیه 11-9 )

در تمام ادیان الهی متناسب با مقتضیات زمان حفظ حجاب و پوشش را برای زنان در نظر گرفته اند. زنان ایران نیز همواره با آداب و رسوم فرهنگی خود با پوشش کامل زندگی کرده اند و حفظ حجاب جزیی از فرهنگ آنان به شمار می آید. حجاب برای زن شرایطی را فراهم می آورد تا بتواند استعدادهای درونی و توانایی های خود را پرورش داده و به ظهور برساند و نقش مهم و ارزنده ای در پیشبرد آرمانهای جامعه ایفا نماید. چادر نیز مصداق بارز حجاب است. مقام معظم رهبری در بیانات گهربار خود با اشاره به ایرانی بودن چادر می فرمایند: « زنان ما می خواهند حجاب خودشان را حفظ کنند. چادر را هم دوست دارند و چادر لباس ملی ماست و چادر پیش از آنکه یک حجاب اسلامی باشد، یک حجاب ایرانی است. مال مردم ما و لباس ملی ماست. » ( بیانات رهبر در دیدار پرستاران، 20/7/73 )

بر خلاف گفته عده ای که حجاب را فقط امری شخصی تلقی می کنند، حجاب مسئله ای اجتماعی است که مستقیماً در روابط جامعه مؤثر است. وضع ظاهری افراد در دید و روح ناظرین اثر می گذارد. این وضع ظاهر برای اهل تخلاق و دین، بالاترین ضررهای معنوی را دارد. پس رعایت نکردن پوشش، در حقیقت تجاوز به حقوق و آزادی معنوی و روحی دیگران است. در مورد دلایل پوشش می توان چند مورد را ذکر کرد:

استحکام پیوند خانوادگی : هرچه سبب تحکیم پیوند خانوادگی و صمیمیت رابطه زوجین گردد، برای کانون خانواده مفید است. اختصاص یافتن امور جنسی به محیط خانواده و در چارچوب ازدواج، پیوند زناشویی را محکم می کند و درمقابل، فراهم بودن شرایط برای بهره گیری و لذت در بیرون از خانه موجب دلسردی مرد به همسرش خواهد شد.

پیشگیری از خشونت علیه زنان : زن مظهر جمال و مردشیفته جمال زن است، تفاوت در حد پوشش به سبب همین تفاوت طبیعی زن و مرد است. پوشش زنان، زمینه تحریکات جنسی را کاهش می دهد و موجب می شود که کسی مزاحم زنان نشود. بدین ترتیب، پاکی و شخصیت زنان از طمع و آزار بیماردلان حفظ می شود و از خشونت علیه زنان، تجاوزات و ... پیشگیری می شود.

امنیت و آرامش روحی و روانی : غریزه جنسی، بسیار نیرومند است و هرچه بیشتر اطاعت شود، سرکش تر می شود. اسلام به قدرت این غریزه توجه دارد و برای تعدیل و رام کردن آن، تدابیری را اندیشیده است. حجاب، آزادی زنان را سلب نمی کند بلکه آزادی را از مردان بیماردلی که قصد لذت جویی هوسرانی دارند، سلب می کند. حجاب به زن احساس امنیت و آرامش می بخشد، زیرا مانع از دست دادن شخصیت و شأن او می شود، به همین علت حجاب را مصونیت می دانیم؛ زیرا حجاب از حریم شخصی که با هیچ چیز نمی توان آن را معامله کرد، صیانت می کند.

حفظ کرامت انسانی زن : دین برای حضور انسانی زن و فعالیت او در اجتماع اهمیت خاصی قائل شده است، اسلام با اصل بیرون رفتن زن از خانه و فعالیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زن مخالف نیست، حتی بر مواردی همچون علم آموزی سفارش می کند. اما همه این امور باید در چارچوب دستورات و معیارهای اسلامی باشد، آنچه مانع تحرک جامعه می شود، پوشش زنان نیست بلکه مانع حقیقی پوشش نامناسب است. اختلاط، بد حجابی و بی حجابی موجب بهم خوردن اخلاق و نظم اجتماعی می شود. حجاب روش عاقلانه ای برای جلوگیری از این اختلال و فرسایش نیروی کار جامعه است.
برگرفته از سایت مرکز امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری

عفت در سیره پیشوایان

نویسندهمحمدی اشتهاردی، محمد
منبع
پاسدار اسلام
عفّت در سیره پیشوایان
 
اشاره:
یکی از ارزش‏های والای انسانی و اسلامی‏ای که سرچشمه ارزش‏های دیگر، و موجب آثار درخشان معنوی است، خوی عفّت می‏باشد که می‏توان آن را یکی از پایه‏های اخلاق و صفت کلیدی ای برای عقب زدن رذایل و سوق دهنده به سوی تکامل و درجات عالی و کمالات متعالی دانست.
 
در قرآن و روایات از این خصلت، بسیار تمجید شده و سیره پیشوایان معصوم(ع) نیز سرشار از این خصلت نیکو است. با این اشاره به مطالب زیر می‏پردازیم: معنای عفّت
عفّت در اصل به معنای خویشتن داری، تسلّط بر نفس و نقطه مقابل شهوت پرستی و شکم پرستی است.
 
راغب اصفهانی در لغت نامه «مفردات» می‏گوید: «عفّت حالتی در نفس است که انسان را از غلبه شهوت باز می‏دارد.» در لغت نامه «التحقیق» آمده: فرق بین عفت و تقوا این است که عفّت به معنای حفظ نفس از شهوات انسانی است ولی تقوا یعنی حفظ نفس از انجام گناهان. بنابراین عفّت یک حالت درونی است، ولی تقوا بر اعمال خارجی نظارت دارد.(4)
 
طریحی در «مجمع البحرین» می‏نویسد: «العفافُ کَفُّ النفس عن المحرّمات، و عَنْ سؤال النّاس؛ عفّت، بازداری روح و روان از گناهان و هم چنین نگه داری خویش از دراز کردن دست سؤال به سوی دیگران است.»(1)
 
از روایات نیز همین معنا استفاده می‏شود، لذا این واژه یک معنای عام دارد، ولی بیشتر در مورد خویشتن داری در دو مسئله استعمال شده است: خویشتن داری و قناعت درا مور مالی و کنترل غریزه جنسی، که اوّلی موجب حفظ عزّت و آبرو شده و دوّمی موجب حیا، شرم و غیرت در مقابل پرده دری و انحرافات جنسی می‏گردد. البته از این دو در اصطلاح روایات به عفّت بطن و فرج تعبیر شده است؛ مثلاً پیامبر(ص) فرمود: «در مورد امّتم در مورد شکم پرستی و شهوت پرستی جنسی، بیمناک هستم.»(2)
 
واژه عفّت در قرآن، بیشتر در این دو مورد استعمال شده است؛ مثلاً در یک جا آمده: «وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لایَجِدُونَ نِکاحَا حَتّی یُغْنِیَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛ و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی‏یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند، تا خداوند از فضل خود آنان را بی‏نیاز گرداند.»(5)
 
و در مورد دیگر می‏فرماید:
«... یَحْسَبُهُمُ الجاهِلُ اغنیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ؛ باید انفاق شما، به خصوص برای آن مهاجران فقیری باشد که... از شدّت عفّت و خویشتن داری، افراد ناآگاه، آنها را ثروتمند می‏دانند.»(6)
 
در مورد ارزش انسان عفیف، همین قدر بس که امیرمؤمنان می‏فرماید: «مَا المُجاهِدُ الشّهیدُ فی سَبیل اللهِ باَعْظَمَ اجرا ممَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَکادَ العَفیفُ أَنْ یَکونَ مَلَکا مِنَ الملائکة؛ پاداش مجاهدی که در راه خدا به شهادت رسیده، برتر از شخص با عفّتی نیست که توان گناه دارد، ولی گناه نکند، زیرا چنین شخص نزدیک است که فرشته‏ای از فرشتگان خدا باشد.»(7)
 
چند نمونه از عفّت‏ورزی پیشوایان
1ـ در شأن رسول خدا(ص) گفته‏اند: او عفیف‏ترین انسان‏ها بود، در همه ابعاد با خویشتن داری عجیبی به تدبیر امور می‏پرداخت. در جنگ اُحد، دندان‏های جلوی‏اش شکست و صورتش از ناحیه دشمنان شکاف برداشت. برخی از او خواستند تا دشمن را نفرین کند، آن حضرت با کمال خویشتن داری فرمود: «من به عنوان ناسزاگو مبعوث نشده‏ام، بلکه به عنوان دعوت کننده و مایه رحمت برای مردم فرستاده شده‏ام.» سپس به جای نفرین، چنین دعا کرد: «اللهمَّ اهْدِ قومی فانّهُم لایَعْلَمون؛ خدایا! قوم مرا هدایت کن، ،زیرا آنها ناآگاه‏اند».
 
روزی گروهی از مسلمانان مدینه خدمت پیامبر(ص) آمده و عرض کردند: «از درگاه الهی بهشت را برای ما ضمانت کن.» پیامبر(ص) پس از اندکی درنگ فرمود: «من با یک شرط چنین ضمانتی را برای شما می‏کنم»، پرسیدند: آن شرط چیست؟ فرمود: «اَنْ لاتسْئلوا احدا شَیْئا؛ از هیچ کس (جز خدا) چیزی را تقاضا نکنید.»
آن‏ها نیز تعهّد کردند که در زندگی از احدی تقاضا نکنند کنار سفره نشسته و دستش به آب نمی‏رسید، به کسی نمی‏گفت که آب به من بده، بلکه خودش برمی‏خاست و ظرف آب را برمی‏داشت و می‏نوشید. آری پیامبر(ص)، هم خود این گونه می‏زیست و هم به شاگردانش این گونه توصیه می‏کرد.(10)
 
2 ـ در مورد غیرت و عفت ناموسی پیامبر(ص) نیز سخن بسیار است؛ از جمله این که: امّ سلمه ـ یکی از همسران پیامبر(ص) ـ می‏گوید: در حضور پیامبر(ص) بودم، یکی از همسرانش به نام میمونه نیز حاضر بود، در این هنگام ابن ام مکتوم که نابینا بود به آن جا آمد، پیامبر(ص) به ما فرمود: «حجاب خود را در برابر ابن ام مکتوم رعایت کنید.» پرسیدیم: مگر او نابینا نیست، بنابراین حجاب ما چه معنا دارد؟
فرمود: «آیا شما نابینا هستید؟ آیا شما او را نمی‏بینید؟»(12)
 
3 ـ در ماجرای جنگ جمل که در سال 36 هـ.ق رخ داد، وقتی سپاه علی(ع) بر دشمن پیروز شد، عایشه در میان هودج بود، علی(ع) نزد او آمد و فرمود: «... سوگند به خدا، آنان که زن‏های خود را در پشت پرده عفاف نگه داشتند و تو را از خانه خارج نمودند، با تو به انصاف رفتار نکردند.» سپس نگذاشت نامحرمان به پیش آیند، بلکه به محمد بن ابی بکر ـ برادر عایشه ـ دستور داد، تا او را از هودج بیرون بکشد، سپس او را در خانه صفیه دختر حارث پناه داد،(14) آن گاه با حفظ کامل حریم عفاف، او را روانه مدینه کرد.
 
4 ـ یکی دیگر از شاگردان امام باقر(ع) به نام ابوبصیر می‏گوید در کوفه به یکی از بانوان درس قرائت آیات قرآن می‏دادم، روزی در یک موردی با او شوخی‏ای کردم (که بر خلاف حریم عفّت بود)، پس از گذشت مدت‏ها از این حادثه، در مدینه به محضر امام باقر(ع) رسیدم، به من فرمود: «کسی که در جای خلوت گناه کند، خداوند نظر لطفش را از او برگرداند، این چه سخنی بود که به آن زن گفتی؟» از شدّت شرم، سر در گریبان کرده و توبه کردم، امام باقر(ع) فرمود: «مراقب باش که تکرار نکنی» (و با زن نامحرم شوخی ننمایی)(17)
 
5 ـ امام صادق(ع) دوستی داشت که همواره با هم بودند، روزی همین دوست به غلامی تندی کرد و با کمال گستاخی حریم عفت او را شکست و گفت: «ای زنا زاده! کجا بودی؟» هنگامی که امام این سخن خلاف عفت او را شنید، به شدت ناراحت شد، به طوری که دستش را بلند کرد و محکم بر پیشانی خود زد و فرمود: «سُبحان اللّه!» آیا به مادر غلام، نسبت ناروا می‏دهی؟ من تو را آدم پرهیزکاری می‏دانستم، ولی اکنون می‏بینم پرهیزکار نیستی.»
 
 دوست امام عرض کرد: فدایت گردم! مادر این غلام، از اهالی سِنْد (از سرزمین هند) است و بت‏پرست می‏باشد (بنابراین ناسزا به او اشکال ندارد)، امام صادق(ع) فرمود: «آیا نمی‏دانی که هر امّتی، بین خود قانون ازدواجی دارد؟ از من دور شو!»
آن هنگام بین آن دوست و امام صادق(ع) جدایی افتاد و تا آخر عمر امام، این جدایی ادامه یافت.(18)
 
این ماجرا نیز ما را به عفت زبان و کنترل آن از هرزه گویی و گفتار خلاف عفّت دعوت می‏کند و حاکی از آن است که مسئله حفظ عفت جامعه؛ حتی نسبت به بیگانگان بسیار مهم است و باید مرزهای آن را شناخت و در حفظ آن کوشا بود.
 
پاورقیها:
 18 ـ وسائل الشیعه، ج11، ص331.
13 ـ همان، ج43، ص91.
12 ـ بحارالانوار، ج104، ص37.
17 ـ بحارالانوار، ج46، ص247.
15 ـ اقتباس از کتاب صوت العدالة الانسانیّة، ج1، ص82.
14 ـ تتمة المنتهی، ص12.
19 ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص15؛ بحار، ج43، ص340.
10 ـ فروع کافی، ج4، ص21.
16 ـ کشف الغمه، ج2، ص353. 11 ـ اصول کافی، ج2، ص139.
1 ـ مفردات راغب، المصباح المنیر، و مجمع البحرین واژه «عفّ».
2 ـ اصول کافی، ج2، ص79. 3 ـ بحارالانوار، ج77، ص390.
4 ـ التحقیق فی کلمات القرآن، تألیف حسن مصطفوی، واژه عفّت.
5 ـ سوره نور، آیه33.
6 ـ سوره بقره، آیه273.
7 ـ نهج البلاغه، حکمت 474.
8 ـ محدّث قمی، کحل البصر، ص144.
9 ـ تفسیر مراغی، ج3، ص50.
برگرفته از سایت مرکز امور زنان وخانواد ه نهاد ریاست جمهوری